شوق توام باز گریبان گرفت
اشک دوان آمد و دامان گرفت
سهل بود ترک دو عالم، ولی
ترک رخ و زلف تو نتوان گرفت
جان منی، بی تو نفس چون زنم
زانکه مرا بی تو دل از جان گرفت
هر که چنین فرصتی از دست داد
بس سر انگشت به دندان گرفت
عارض او تا بدر آورد خط
خرده بسی بر مه تابان گرفت
خال تو بر لعل لبت دست یافت
مورچه ای ملک سلیمان گرفت
دل طلب کعبه روی تو کرد
حلقه آن زلف پریشان گرفت
ما و می و طرف گلستان و یار
باد صبا طرف گلستان گرفت
بی مه رخسار و شب زلف او
خاطرم از شمع شبستان گرفت
خسرو بیدل ز دو عالم برست
وز دو جهان دامن جانان گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و دلدادگی شاعر به معشوق میپردازد. شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به معشوق سخن میگوید و اینکه جدایی از او غیرممکن است. او به گریه و درد دل خود اشاره میکند و میگوید ترک این دنیاها ساده است اما ترک محبت و زیبایی معشوق غیرممکن است. شاعر همچنین از زیباییهای معشوق و تاثیر آن بر دل و جانش میگوید و در نهایت، به یادآوری لحظات شیرین و شاد با معشوق میپردازد و از زیبایی و جذابیت او در مقایسه با هر چیز دیگری سخن میگوید. در مجموع، شعر بیانگر عشق عمیق و وابستگی شاعر به محبوبش است.
هوش مصنوعی: شوق دیدار تو دوباره قلبم را تسخیر کرد و اشکهایم به سمت تو جاری شد و دلم را پر کرد.
هوش مصنوعی: ترک کردن دو دنیا آسان است، اما نمیتوانم از چهره و موهای تو چشم پوشی کنم.
هوش مصنوعی: تو جان منی، بی تو نمیتوانم نفس بکشم، چون دل من بدون تو از جان جدا شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که چنین فرصتی را از دست بدهد، به شدت پشیمان و اندوهگین خواهد شد و حسرت خواهد خورد.
هوش مصنوعی: صورت زیبا و خواستنی او، تا زمانی که دقت و زیبایی خود را به نمایش گذاشت، نقصهایی از خود را نیز به چشم دیگران آورد و تاثیری عمیق بر دلها گذاشت.
هوش مصنوعی: خال زیبای تو بر روی لبانت، برای یک مورچه به اندازهای ارزش و اهمیت داشت که او گویا در همان لحظه، پادشاهی سلیمان را به دست آورده است.
هوش مصنوعی: دل به سوی کعبهی چهرهی تو رو کرده و آن زلفهای پریشان تو را در آغوش گرفته است.
هوش مصنوعی: ما و شراب و مکان گلستان و محبوب، باد صبا به سمت گلستان حرکت کرد.
هوش مصنوعی: بدون چهره زیبا و شبهای تاریک زلف او، یاد من از شمعی که در شب روشن میسوزد، پریشان شد.
هوش مصنوعی: خسرو بیدل از هر دو جهان جدا شد و معشوقهاش را در آغوش گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز مرا عشق گریبان گرفت
باز دلم دامن جانان گرفت
عشق بتان آفت جان و دلست
وای برای کو پی ایشان گرفت
سرو بدید آن قد و حیران بماند
[...]
از بن دندان سر دندان گرفت
داد بشکرانه کم آن گرفت
شوق توام باز گریبان گرفت
اشک دوان آمد و دامان گرفت
سهل بود ترک دو عالم، ولی
ترک رخ و زلف تو نتوان گرفت
جان منی، بی تو نفس چون زنم
[...]
گل که اقالیم گلستان گرفت
در ره تو شغل مغیلان گرفت
عقل گران، جان پی برهان گرفت
رهزن حس ره به دل و جان گرفت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.