آن ترک نازنین که جهانی شکار اوست
دلها اسیر سلسله مشکبار اوست
اندیشه نیست گر طلب جان کند زمن
اندیشه من از دل نااستوار اوست
بادا بقای زلف و رخ و قامت و لبش
یک جان من که سوخته هر چهار اوست
آن ناخدای ترس، همه روز مست ناز
دیوانه چو من همه شب در خمار اوست
گر دل برد ز دست ببر گو که حق اوست
ور جان کند شکار بکن گو که کار اوست
دل شد ز دست و سوز دلم ماند، هم خوشم
کاین داغ در درونه من یادگار اوست
خونم که آب می کنی، ای دیده، رنج نیست
لیکن میا ز دیده که آنجا گذار اوست
ما را ز آرزوی لبت جان به لب رسید
ای بخت، آنکه همچو تویی در کنار اوست
خسرو، گرت خیال پرستش امان دهد
زنهارش استوار نداری که یار اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دل باختگی نسبت به معشوقی زیبا و دلربا است. شاعر از شیدایی و اسیری دل در برابر جذابیت و زیبایی معشوق سخن میگوید و به حالتهای عاشقانه و رنجهایی که این عشق به او میدهد، میپردازد. او به ثبات و زیبایی زلف و چهره معشوق آرزو میکند و حسرت و شوق خود را نسبت به او بیان میکند. همچنین، شاعر به این نکته اشاره دارد که عشق او باعث سوختن دلش شده و هر درد و رنجی که تحمل میکند، یادگاری از آن معشوق است. در نهایت، به اهمیت و ارزش معشوق در زندگیاش اشاره کرده و به بخت خوب کسانی که در کنار او هستند، حسرت میخورد.
هوش مصنوعی: آن جوان زیبا و دلربا که همه جا به دنبال او هستند، دلها تحت تاثیر زنجیرهای عطر دلانگیز او گرفتار شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد جانش را از من بگیرد، به دست اندیشهای نیست. زیرا فکری که در سر دارم، ناشی از دل ناپایدار اوست.
هوش مصنوعی: ای کاش زلف و چهره و قامت و لب معشوقش همیشه باقی بمانند، زیرا جان من تنها به خاطر همین چهار ویژگی او سوخته و آتش گرفته است.
هوش مصنوعی: ناخدای بزدل همیشه در حال نوشیدن است، در حالی که من، دیوانهی او، شبها در ناز و خماری او به سر میبرم.
هوش مصنوعی: اگر دل کسی را از تو برباید، بگو که حق اوست. و اگر جانت را بگیرد، بگو که این هم تقدیر اوست.
هوش مصنوعی: دل من از دست رفته و سوز و anguish درونم باقی مانده است. ولی در عین حال خوشحالم که این درد نشانهای از او در وجود من است.
هوش مصنوعی: وقتی که اشکهایم را میریزی، ای چشم، مشکلی نیست، ولی مراقب باش که آنجا، حقایق و واقعیتها خود را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: ما به خاطر آرزوی لبهای تو، به مرز جان رسیدیم، ای بخت! چه خوب است کسی که در کنار او، تو هستی.
هوش مصنوعی: اگر خیال پرستش خسرو تو را رها کند، باید بدانید که او به تو اعتماد ندارد و یار او نامطمئن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امروز خلق را همه فخر از تبار اوست
وین روزگار خوش، همه از روزگار اوست
از بهر آنکه شاه جهان دوستدار اوست
دولت مطیع اوست، خداوند یار اوست
آن دلبری که خوبی بسیار یار اوست
دردا که در دلم همه پیکار کار اوست
گرد سرای وصل نگشته است یک نفس
پیش در فراق بصد بار بار اوست
در نار هجر روی چو آبی شدم از آنک
[...]
شاهی که عدل و جود همه روزگار اوست
تاریخ نصرت و ظفر از روزگار اوست
قفل غم و کلید طرب روز بزم اوست
اثبات عدل و نفی ستم روز بار اوست
والی به حد شام یکی پهلوان اوست
[...]
خرچنگ کجرواست مه اندر کنار اوست
ور شیر ابخر است غزاله شکار اوست
آن چشم مست بین که خرد در خمار اوست
و آن لعل چون شکر که روانها شکار اوست
عمری است تا چو شمع بامید یک سخن
موقوف پرور دهن تنگ بار اوست
تا کی بخنده ئی سردندان کند سپید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.