لشکر کشید عشق و دلم ترک جان گرفت
صبر گریز پای سر اندر جهان گرفت
گفتی که ترک من کن و آزاد شو ز غم
آسان به ترک همچو تویی چون توان گرفت
ای آشنا که گریه کنان پند می دهی
آب از برون مریز که آتش به جان گرفت
نظاره هم نکرد گه سوختن مرا
آن کس که آتشم زد و از من کران گرفت
در طوق بندگیش رود دل به عاقبت
هر فاخته که خدمت سرو روان گرفت
اکنون که تازیانه هجران کشید دل
جان رمیده را که تواند عنان گرفت؟
خسرو کز اوست تشنه شمشیر آبدار
ز آتش چه غم که دشمنش اندر زبان گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و عذابی که به واسطه آن متحمل میشود، صحبت میکند. عشق به دلش حمله کرده و صبر را از او گرفته است. او به محبوبش میگوید که اگر میخواهد او را ترک کند، این کار آسان نیست و او توان رفتن را ندارد. همچنین، شاعر به آشناهایی که نصیحت میکنند اشاره میکند و از آنها میخواهد که از اشکریزی پرهیز کنند چون آتش عشق در جانش شعلهور شده است. شاعر به این نکته تأکید میکند که کسی که او را به این حالت رسانده، حتی نگاهی هم به او نینداخته است. در نهایت، او به وضع نابهسامان خود در اثر جدایی و هجران اشاره کرده و بیان میکند که در این شرایط، حتی دشمنش نیز نمیتواند او را تسکین دهد.
هوش مصنوعی: عشق به شدت و فراوان به دل حمله کرد و دلم به شدت تحت فشار قرار گرفت. صبر من نیز نتوانست در برابری با این وضعیت دوام بیاورد و در نتیجه، تمامی جهان را در نظر گرفتم.
هوش مصنوعی: تو گفتی که مرا رها کن و از غمهایت آزاد شو. اما چطور میتوانم به راحتی کسی مثل تو را ترک کنم؟
هوش مصنوعی: ای دوست، تو که با اشک بر من نصیحت میکنی، آب را از بیرون نریز، زیرا آتش به جانم افتاده است.
هوش مصنوعی: آن کسی که باعث آتش گرفتن من شد، حتی نگاهی هم به من نکرد و متوجه نشد که چگونه در حال سوختن هستم و از من دوری کرد.
هوش مصنوعی: دل در بند محبت او میرود و به عاقبت هر پرندهی خوشصدا که در خدمت زیبایی این سرو روان باشد فکر میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که دل شُکسته و خسته از دلتنگی، ضربههای جدایی را تحمل کرده است، چه کسی میتواند آن را دوباره تحت کنترل درآورد؟
هوش مصنوعی: خسرو، که به خاطر او، دشمنش در آتش خشم تشنه شمشیر است، چه نیازی به افسوس خوردن دارد وقتی که دشمنش در حال غیبت و بدگویی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرغ وفا برون ز جهان آشیان گرفت
عنقا صفت ز عالم وحدت کران گرفت
از خون دل کنار زمین موج زد چنانک
ز آسیب موج دامن مغرب نشان گرفت
طوفان درد کشتی دل را ز راه برد
[...]
شاه جهان به تیغ چو ملک جهان گرفت
دولت رکاب دادش و نصرت عنان گرفت
فالی گرفت چرخ و همی گرفت مملکت
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان گرفت
شاهی که ملک هرگز چون او ملک ندید
[...]
هر نور و هر نظام که ملک جهان گرفت
از سنجر ملک شه آلب ارسلان گرفت
صباحبقران مشرق و مغرب معزّ دین
شاهی که او به تیغ و به دولت جهانگرفت
تا گشت شاهنامهٔ او فاش در جهان
[...]
لشکر کشید عشق و مرا در میان گرفت
خواهند مردمانم از این در زبان گرفت
اندر زبان خلق فتادم ز دست عشق
تا بایدم بلا به در این و آن گرفت
جانا غلام عشق تو گشتم به رایگان
[...]
قد چو سرو او شکن خیز ران گرفت
رخسار چون گلشن صف زعفران گرفت
دردا که رفت جان زمان در دل زمین
زان پس که طول و عرض زمین و زمان گرفت
گر پیر با جوان نکند دست در کمر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.