بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است
کو تیغ غمزه ای که مرا خون گرفته است
زلفش به دیده، مشت خیالش به طرف چشم
شستی فگنده خوش، لب جیحون گرفته است
ما می خوریم دم به دم از اشک، جام خون
تا بر لب آن صنم می گلگون گرفته است
در گریه یافت دیده خیالات ابرویت
دل گیر بود زلف تو، وین خون گرفته است
بهر خیال خاک قدوم تو چشم ما
بر هر مژه دو صد در مکنون گرفته است
از عشق دوست سینه خسرو شده به سوز
یعنی درون در آتش و بیرون گرفته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.