تا دیده در جمال تو دیدن گرفته است
خونابه ها ز چشم چکیدن گرفته است
مهر و مه است در نظرم کم ز ذره ای
تا خاک آب دیده کشیدن گرفته است
چون کرده ایم نسبت گل با جمال او
دل هم ز شوق جامه دریدن گرفته است
کی پند واعظم بنشیند به گوش دل
گوشم که خواری تو شنیدن گرفته است
در جان هزار گونه جراحت پدید شد
لب را به قهر ما چو گزیدن گرفته است
دل را هوای شربت و آب زلال نیست
در عاشقی چو زهر چشیدن گرفته است
تا گفته ای که جانب خسرو همی روم
اشکش ز دیده پیش دویدن گرفته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از عشق و زیبایی معشوق سخن میگوید. او توضیح میدهد که چگونه عشق به معشوق باعث شده تا چشمهای او پر از اشک شود و دلش از شوق و هیجان به شدت آسیب ببیند. شاعر به تشبیهاتی از گل و جمال معشوق اشاره میکند و میگوید که دلش از عشق به او دچار درد و رنج است. او همچنین بیان میکند که گوشش به شنیدن زخمهای ناشی از عشق گوش داده و دلش دیگر به چیزهای دیگر علاقهای ندارد. در نهایت، شاعر اشاره میکند که وقتی معشوق به طرف خسرو میرود، اشکهایی از چشمانش ریزش پیدا میکند.
هوش مصنوعی: چشمها به تماشای زیبایی تو مشغول شدهاند و از شدت شوق و شیدایی، اشکها به آرامی از آنها میریزد.
هوش مصنوعی: در نظر من، عشق و جذابیت به اندازه یک ذره از خاکی که اشک را به خود جذب کرده است، کم شده است.
هوش مصنوعی: از آنجا که ما زیبایی او را با زیبایی گل مقایسه کردهایم، دل ما از شوق به سوی او به شدت بیتاب شده و درونش شوری برانگیخته است.
هوش مصنوعی: کیست که پند و اندرز بزرگوارانه را با دل و گوش خود بشنود؟ چرا که دل من پر شده از شنیدن رنج و خواری تو.
هوش مصنوعی: در دل هزاران جراحت و زخم به وجود آمده و لبها به خاطر خشم ما مثل نیش زدن دچار درد و رنج شدهاند.
هوش مصنوعی: دل دیگر تشنگی به آب صاف و نوشیدنی ندارد، چرا که عشق برایش مانند زهر تلخ شده است.
هوش مصنوعی: وقتی گفتهام که به سمت خسرو میروم، اشک از چشمانم سرازیر شده و حسرت و اندوهی سخت مرا فرا گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز آتشی به سینه رسیدن گرفته است
خون از دل کباب چکیدن گرفته است
هر کس کشید بر در دلبر متاع خویش
دل نیزه آه و ناله کشیدن گرفته است
دانم شنیده ای که گذشته است از آسمان
[...]
آرامم از خط تو رمیدن گرفته است
تا نکهت بهار دمیدن گرفته است
خون دلم ز پنجهٔ مژگان به راه او
دامان انتظار چکیدن گرفته است
صهبا به بزم تا نرسیده است نارس است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.