شمارهٔ ۲۴۰
هر که راکن مکن هوش و خرد در کارست
مشنو، از وی سخن عشق که او هشیارست
ای که بر جان ننهی منت تیر خوبان
پای ازین دایره گرد آر که ره پر خارست
نامه گو باش سیه روی هم از رسوایی
دل کشیدن ز خط خوش پسران دشوارست
ای مؤذن که مرا جانب مسجد خوانی
کار خود کن که مرا با می و شاهد کارست
تن که بر وی نوزد باد هوایی، مرده ست
دل که در وی نبود زندگیی، مردارست
غازی پیر کند ریش به خون سرخ و منم
مفسد پیر و خضابم می چون گلنارست
از پی دارو در دیده کشد خلق شراب
داروی دیده من خاک در خمارست
بت پرستم من گمره که تو زاهد خوانی
وین که تسبیح به دستم نگری زنارست
خسروا، در دل افسرده نگیرد غم عشق
هست جایی اثر سوز نمک کافگارست
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...