ای خوش آن وقت که ما را دل بی غم بوده ست
خاطر از وسوسه عشق فراهم بوده ست
لذت عیش و طرب جمله برفت از کامم
خورشم گویی پیوسته همین غم بوده ست
دل ندارم غم جانان ز چه بتوانم خورد
پیش ازین گر چه غمی بود، دلی هم بوده ست
دوش من بودم و تنهایی و در مجلس درد
نقل یاد تو، دمی اشک دمادم بوده ست
کس چه داند که چه رفت از غم تو بر من دوش
از شب تیره خبر پرس که محرم بوده ست
صبر را داد دل آواز، چو طاقت برسید
دم نزد، گویی ازان جانب عالم بوده ست
دیده ام خوب بسی، لیک چو تو کم دیدم
عشق بوده ست مرا، لیک چنین کم بوده ست
عیسی جانی و یک رز دمم می دادی
زندگانیم که بوده ست، همان دم بوده ست
یک شبی شربت لب بخش به مسکین خسرو
صد شب از وسوسه هجر تو در هم بوده ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حسرت و اندوه ناشی از عشق و جدایی میپردازد. او به یاد روزهایی میاندیشد که بدون غم بوده و لذت زندگی را احساس کرده است. دلش اکنون پر از غم جانان است و نمیتواند این درد را تحمل کند. او به تنهایی و یاد معشوق در مجالس غم میزند و از کسی نمیداند که چه بر او گذشته است. صبرش تمام شده و حالا به یاد زیباییهای معشوق، از دیگر زیباییها بیخبر است. شاعر از درد هجر و حسرتی که در زندگیاش بوده، صحبت میکند و در نهایت به خاطرهای شیرین اشاره دارد که در عین حال یادآور غمهای بسیار است.
هوش مصنوعی: زمانی بسیار خوش است که دل ما آزاد از غمها باشد و خاطر ما از فکر و خیال وسوسههای عشق پاک و سالم مانده باشد.
هوش مصنوعی: لذت و شادمانی از زندگیام رفته و انگار همیشه همین غم با من بوده است.
هوش مصنوعی: من دیگر دل ندارم که برای غم معشوقهام ناراحت شوم. همچنین، پیش از این هم گرچه غمهایی وجود داشته، اما دلی برای احساس کردن آنها بوده است.
هوش مصنوعی: دیروز دریر تنهایی خود نشسته بودم و در حالی که به یاد تو بودم، اشکهایم مدام سرازیر میشد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که در شب گذشته، چقدر از غم تو بر من گذشته است. از شب تاریک بپرس که تنها کسی بوده که از حال من آگاه بوده است.
هوش مصنوعی: دل به صدا درآمد و صبرش به پایان رسید، وقتی طاقتش تمام شد، به گونهای صحبت کرد که انگار از عالم دیگری آمده است.
هوش مصنوعی: من در زندگی زیباییهای زیادی را دیدهام، اما مانند تو تعداد کمی از آنها را دیدهام. عشق را تجربه کردهام، اما به این اندازه کم و نایاب نبوده است.
هوش مصنوعی: ای عیسی، جان من را تازه کن و یک گل به من ببخش؛ زیرا زندگانی من چیزی جز همان دم و لحظهای که با تو بودهام، نیست.
هوش مصنوعی: یک شب، مسکینی به خسرو شربتی از لبهایش داد که معادل صد شب در دلش شیون و وسوسه بر اثر دوری تو بوده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.