ترک من دی به رهی مست و خرامان بگذشت
حال چندین دل آسوده ز سامان بگذشت
خلق دریافت به بویش که همو می گذرد
کرد غمازی خود، گر چه که پنهان بگذشت
دیدم آن روی چو خورشید و زدم عطر که تا
نرود او و شنید و خوش و خندان بگذشت
شب ز خونابه دل خاک درش می شستم
کامد اندر دل من ناگه و گریان بگذشت
دی همی گفت که جامه هدر از دیدن من
گریه افتاد به دامان و گریبان بگذشت
زیستن خواستمی از پی رویش زین پیش
دیر زی تو که کنون کار من آسان بگذشت
چند گویی که کنون با تو سخن خواهم گفت
چه کنی مرهم ریشی که ز درمان بگذشت
خسرو از گفته پشیمانست که حال دل گفت
که غمی در دلش آمد که پشیمان بگذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق عاشقانه و یادآوری لحظات زیبا و دلانگیز است. شاعر به توصیف لحظهای میپردازد که محبوبش از مقابلش عبور میکند و تأثیر عمیق او بر دل و جان شاعر را به تصویر میکشد. او به زیبایی محبوبش، تأثیرات بینظیر بوی او، و اشکهای عاشقانهاش اشاره میکند. شاعر همچنین به حس پشیمانی و غم در دلش اشاره میکند که پس از دیدن محبوب به وجود آمده است و در تلاش است تا به یاد او زنده بماند. کل شعر نمایانگر تنش بین شادی و غم عشق و تأثیرات آن بر زندگی شاعر است.
هوش مصنوعی: دیگری که ترک من بود، با ناز و الهام به طرز دلربایی عبور کرد. حالا دلهای بسیار آرام و بیخبر از حال و روز گذشتهاند.
هوش مصنوعی: مردم بوی او را حس کردند و فهمیدند که او نزدیک میشود، حتی اگر او بدون دیدن یا نشان دادن خود به آرامی عبور کند.
هوش مصنوعی: دیدم آن چهره زیبا را که مانند خورشید میدرخشید و عطر زدم تا بوی عطر او را جذب کند و او از کنارم گذشت در حالی که خوشحال و خندان بود.
هوش مصنوعی: در شب، خاک را با اشک دل خود شستشو میکردم. ناگهان، احساساتی در دل من به وجود آمد و در حال گریه کردن، از کنارم گذشت.
هوش مصنوعی: دی میگفت که وقتی جامه از من دیدن کرد، به خاطر این دیدار اشکش به دامن و گریبانش افتاد.
هوش مصنوعی: من خواستم زندگی کنم تا به خاطر تو، اما قبل از این، زمان زیادی را صرف این کرده بودم که حالا به راحتی میتوانم از آن بگذرم.
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی بگویی که الان با تو صحبت میکنم؟ چه فایدهای دارد وقتی که زخم دل به قدری عمیق است که دیگر نمیتوان آن را التیام بخشید؟
هوش مصنوعی: خسرو از حرفی که زده پشیمان شده است؛ زیرا دلش به او میگوید که غمی در درونش وجود دارد و او از آن غم در حالتی پشیمانی عبور کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یوسف مصر دلم از چه ز کنعان بگذشت
صبح وصلم بدمید و شب هجران بگذشت
از حرم هرکه درآمد بدر دیر مغان
کفر زلف تو بدید از سر ایمان بگذشت
هرکه بگشاد برخسار تو جانا نظری
[...]
ساقیا خیز که یک نیمه زشعبان بگذشت
باده پیش آر که چون باد بهاران بگذشت
فصل گل میرسد و ماه صیامش از پی
این خزانیست که از نو بگلستان بگذشت
میخور امروز بگلزار که فردا فرداست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.