ز من برگشته ای، جانا، ندانم با که می سازی؟
حدیث ما نمی پرسی، که داند با که همرازی؟
کلاه اندازد از سر گاه دیدن قامت خوبان
تو سر می افگنی، جانا، مکن چندین سرافرازی
نوازش می کنی و جان برون می آید از حسرت
توانی مردمی کردن که چشمی بر من اندازی
دلم گر کافری ورزید گریه چیست، ای دیده؟
چو نتوانم که بستانم، مکن بیهوده غمازی
مرا بر جان رسیده زخم و او مشغول ناز خود
شکاری می طپد در خون و ترک مست در بازی
بقای شمع باد، ار صد هزاران چون تو می میرد
ایا پروانه مقبل که بر آتش به پروازی
چو جانان کرد جا در دل، تورو، ای جان بی حاصل
که با سلطان به یک خانه گدایی را چه انبازی؟
ز درد آگه نه ای، ای پارسا، زان می دهی پندم
اگر چون من شوی بی دل، بدین گفتن نپردازی
چه درد سر دهی، خسرو، ز گفت و گوی خویش او را
چه نالی اندران بستان، نه بس مرغ خوش آوازی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره یک عاشق است که به معشوق خود میپردازد. او از جدایی و غم ناشی از این دوری سخن میگوید و به معشوقش میگوید که نمیتواند بدون او زندگی کند. عاشق از سردی و بیاعتنایی معشوقش گلهمند است و میگوید که رفتار او باعث ایجاد درد و حسرت در دلش شده است. همچنین اشاره میکند که حتی اگر بر سرش کلاه بگذارند، نمیتواند از زیبایی معشوق خود غافل شود. او از احساسات درونیاش و پیچیدگیهای عشق سخن میگوید و به نوعی درگیریهای عاشقانه و ناامیدیهای خود را بیان میکند. در نهایت، احساس میکند که هیچ کس نمیتواند درد او را درک کند و به نوعی به سرنوشت ناچیز خود در این عشق معترف است.
هوش مصنوعی: عزیزم، از من دور شدهای و نمیدانم با چه کسی به سر میبری. از احوال ما چیزی نمیپرسی، مگر کسی که بداند با چه کسی همنشینی میکنی؟
هوش مصنوعی: زمانی که زیباییهای یارانت را میبینی، سر را به نشانه احترام بالا میبری و کلاه از سر برمیداری. اما ای محبوب، اینقدر به خود نبال و مغرور نشو.
هوش مصنوعی: تو با محبت و نوازشهای خود، زندگی را از من میگیری و حسرتی بزرگ در دل ایجاد میکنی. هر کسی که به من نگاه میکند، میتواند از این حسرت و آرزوها باخبر شود.
هوش مصنوعی: اگر دلم گرفتار کفر و شک باشد، پس گریه کردن چه فایدهای دارد، ای چشمانم؟ وقتی که نمیتوانم آنچه را که میخواهم، به دست بیاورم، پس بیهوده غمگین نشوید.
هوش مصنوعی: من زخمی هستم و جانم به لب رسیده، در حالیکه او غرق در زیباییاش است و همچنان در حال شکار دلها میرقصد، با حالتی سرشار از مستی و بازیگوشی.
هوش مصنوعی: اگر صد هزار شمع هم بمیرد، باز هم وجود تو مانند پروانهای است که به سمت آتش میآید و پرواز میکند.
هوش مصنوعی: وقتی محبوب در دل جا میگیرد، تو که جان بیارزشی هستی، در کنار سلطان چه سودی از گدایی داری؟
هوش مصنوعی: اگر از درد و رنج آگاهی نداری، ای عالم و پارسا، چگونه به من نصیحت میکنی؟ اگر تو هم مانند من دلی شکسته و دچار آتش عشق شوی، دیگر به گفتن این حرفها نخواهی پرداخت.
هوش مصنوعی: ای خسرو، چه مصیبتهایی برای او به بار میآوری که در میان گفتوگوهای خود بر سر او میزنی؟ آیا در آن باغ، فقط یک پرنده خوش آواز نیست که برایش ناله کند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا بر جان ما ماهر چو بر شطرنج اهوازی
چو ما را شاه مات آید ترا سپری شود بازی
امیر عالم عادل نبیره خسرو غازی
جلال دولت عالی امین ملت تازی
ملک بو احمد محمود زیبای سرافرازی
شهنشاهی که روز جنگ با شیران کند بازی
ایا شاه جهانداری که فردی و بی انبازی
[...]
جهان بازیگری داند مکن با این جهان بازی
که در مانی به دام او اگرچه تیز پر بازی
برآوردم چو کاخی خوب و اکنون میفرود آرد
برآورده فرود آری نباشد کار جز بازی
چه باشد بازی آن باشد که ناید هیچ حاصل زو
[...]
جلال امت مختار و تاج ملت تازی
کزو باشد بزرگان را بزرگی و سرافرازی
آیا بر جان ما ماهر چو بر شطرنج اهوازی
چو ما را شاه مات آید ترا سپری شود بازی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.