گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

تو، ای پسر، که از این سو سوار می گذری

مرا کش ارز که برای شکار می گذری

ز دوستان که به جولانگه تو خاک شدند

به شوخی تو که ای شرمسار می گذری

هزار دل به دوال عنایت آویزان

تو بر شکسته از ایشان سوار می گذری

جراحتی به جز این نیست آشنایان را

که آشنایی و بیگانه وار می گذری

چه مرهمی که فزون است در دم، ار چه دمی

هزار بار به جان فگار می گذری

تو مست خراب چه دانی که تا چه می گذرد؟

در آن دلی که به شبهای تار می گذری

تو در درون دل تنگ من خلی همه شب

گلی، ولی به دلم همچو خار می گذری

قرار وصل خوش است ار چه دیر می بینم

ولی چه سود که زود از قرار می گذری

بلاست ناله خسرو، برون میا زین بیش

که مست می رسی و در خمار می گذری

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
میلی

دلا چنین مگر از منع یار می‌گذری

که دردمندی و آسوده‌وار می‌گذری

چنین که برزده‌ای چابکانه دامن ناز

سوی کدام سیه‌روزگار می‌گذری

ز بیم طعنه، به هر کجا روی، به هرکه رسی

[...]

عرفی

سبک بران چو از این بی‌قرار می‌گذری

که گر عنان بکشی شرمسار می‌گذری

به یاد نوش همه شعله‌های دوزخ عشق

زبانه‌ای‌ست که از یک شرار می‌گذری

ز حال دل خبرم ده که داغ‌تر شوی‌ام

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه