ای یار پرنمک، جگرم ریش میکنی
قصد هلاک سوخته خویش میکنی
از دیده شرم دار، گرت بیم آه نیست
بیموجبی چرا دل من ریش میکنی؟
آخر کجا روا بود، ای ناخدای ترس
این سلطنت که با من درویش میکنی
ای آنکه پند میدهیم از برای عشق
چندین مدم که آتش من بیش میکنی
جانا، ز طعنه کشته شدم، کاین دل مرا
آماج تیر دشمن بدکیش میکنی
چشمت به خواب میرود، آن مست را بگوی
آخر چه کردهایم که در پیش میکنی
جوری که میکنی تو، مرا آن نمیکشد
این میکشد که پیش بداندیش میکنی
گر بوسه خواهم از مژه، گویی جواب تلخ
بوسه مده، چرا سخن از نیش میکنی؟
خسرو به آرزو چو خیالت به جان خرید
در کار او هنوز چه فرویش میکنی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.