به بت نمای مرا ره، اگر به دین نتوانی
به مهرکش سگ خود را، اگر به کین نتوانی
گهم نوازی، گاهی بود که تیغ برانی
مراد تست، چنان کن، اگر چنین نتوانی
به نازگویی، بوسی دهم اگر بدهی جان
من آن توانم کردن، ولی تو این نتوانی
بیا و تکیه برین چشم شب نخفته من کن
که با چنین تن و اندام بر زمین نتوانی
مگو تو تلخ که جان می بری به گفتن شیرین
مرا به زهر گهی کش، کز انگبین نتوانی
خوش است باغ، ولیکن نایستد دلم آن جا
که تو شنیدن این ناله حزین نتوانی
دلا، بکش ز بلند آستانت دامن دعوی
که خاک رفتن آنجا به آستین نتوانی
نخست از سر جان خیز خسروا و پس آنگه
به آشکار برو زن، گر از کمین نتوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.