ای که در هیچ غمی با دل من یار نه ای
سوی من بین، اگر اندر سر آزار نه ای
از تو هر روز گرفتار بلایی گردم
تو چه دانی که در این روز گرفتار نه ای؟
هر شب از ناله من خواب نیاید کس را
خفته ای تو که در این واقعه بیدار نه ای
با من خسته کم رویم ز تو در دیوارست
می کن آخر سخنی، صورت دیوار نه ای
نار دانی ز دو لب بر من بیمار فرست
شکر آن را که چو من در هم و بیمار نه ای
از برای دل من جان من امروز ببر
گر چه عهدی ست به دنباله این کار نه ای
یار بنشست مرا در دل و من می دانم و او
خسروا، خیز که تو محرم اسرار نه ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.