سینهام را از غم عالم تو بیغم کردهای
از غم خود تا مرا رسوای عالم کردهای
فاشم، ای دیده، تو کردی، زانکه زین دل هرکجا
خواستم گویم غمی، بنیاد ماتم کردهای
وه که خلقی ز آه دودانگیز من بگریست خون
ای عفاک الله تو باری دیده را نم کردهای
زین پریشانی، سرت گردم، خلاصم کن دمی
ای که کار من چو زلف خویش در هم کردهای
دل به تو دادم، کنون میخواهی این دم جان ز من
آری، آری، بر دلم جور و جفا کم کردهای
ریش کردی سینهام از ناوک هجران و باز
خنده کردی بر دلم جور و جفا کم کردهای
گر ز بیمهری سخن میگویی، آن را خود مگوی
ور ز من میپرسی، از بیداد آن هم کردهای
خسروا، دیوانگی بگذار و لعلش را مخواه
کاین سلیمان است کز وی قصد خاتم کردهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و اندوهی که به خاطر معشوقش دارد سخن میگوید. او احساس میکند که عشقش باعث رسواییاش در میان مردم شده و دلش را به شدت آزار میدهد. شاعر به محبوبش میگوید که با نگاهش به او غم را فاش کرده و همه جا درد دلش را به نمایش گذاشته است. او از معشوق میخواهد که او را از این پریشانی نجات دهد. همچنین اشاره میکند که معشوقش با رفتارهایش دلش را شکسته و خندههای او مانند زخم بر قلبش است. شاعر در نهایت به دیوانگی و بیمهری معشوق اشاره میکند و به او توصیه میکند که از خواستههایش دست بردارد. این شعر بیانگر عواطف عمیق و دردناک شاعری است که به عشق و جدایی دچار شده است.
هوش مصنوعی: سینهام را از ناراحتیهای دنیا به خاطر تو خالی کردهای، اما از غم خودت باعث شدهای که رسوا شوم و همه از حال و روزم باخبر شوند.
هوش مصنوعی: ای چشم من، تو آشکار کردی که هر جا از دل غمی خواستم بگویم، تو به بنیاد این اندوه پرداختهای.
هوش مصنوعی: آه، اینکه مردم به خاطر اندوه من اشک میریزند، خون بر دل میگیرد. ای بخشایشگر، تو واقعاً چشمان مرا پر از اشک نکردهای؟
هوش مصنوعی: از این همه آشفتگی که در من به وجود آوردهای، لحظهای سرم را از این حالت آزاد کن، ای کسی که کار من را چنان درهم و برهم کردهای که گویی موهایت را به هم بافتهای.
هوش مصنوعی: من قلبم را به تو سپردم، حالا میخواهی در این لحظه جانم را بگیری، بله، بر دلم سختی و ظلمی که روا داشتی کم کردهای.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از درد جدایی و رنجی که از آن میکشد، صحبت میکند. او احساس میکند که عشق و دوری مانند زخم عمیقی بر سینهاش نشسته و در عین حال، با وجود این درد، دیگری به زندگی او خنده و شادی میبخشد. این تضاد بین رنج و خوشی، نشاندهندهی پیچیدگیهای احساسات انسانی است.
هوش مصنوعی: اگر از بیمحبتی و نداشتن مهرو محبت صحبت میکنی، خودت این حرف را نزن، و اگر از من میپرسی، بدانی که خودت هم در این ظلم و ستم نقشی داشتهای.
هوش مصنوعی: ای خسرو، دیوانگی را کنار بگذار و به دنبال لعل او نباش؛ چرا که او سلیمان است و تو به خاطر او به دنبال دستاویزی بودهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خشم را آیینه پرداز ترحم کردهای
در نقاب چین پیشانی تبسم کردهای
هر سر مویت زبان التفاتی دیگر است
بسکه شوخی در خموشی هم تکلم کردهای
تا عرق از چهرهات خورشید ریز عبرتست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.