ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کرده ای
یا جان بهم بیرون روی کآرام در جان کرده ای
در حیرتم تا هر شبی چون خواب می آید ترا
زینسان که در هر گوشه ای صد دل پریشان کرده ای
فتنه دمی در عهد تو بیکار ننشیند همی
از نقد جان ها لاجرم مزدش فراوان کرده ای
دی چشم را فرموده ای گه گه نظر در کشتگان
گر در پذیرد اینقدر، گبری مسلمان کرده ای
تو مست و دلها بر درت گشته روان از هر طرف
در چار بازار بلا نرخ دل ارزان کرده ای
گفتی ندانم بی سبب غمگین چه می دارد مرا؟
من آشکارا گویمت خونها که پنهان کرده ای
از نیکوان کس را نبود این مرحمت بر عاشقان
آباد بر تو کز ستم صد خانه ویران کرده ای
دانم که نتوانی وفا، لبک اندک اندک خوی کن
کانچ از جفاکاری بود چندانکه بتوان، کرده ای
دل در گلی بندم، ولی گل نیست چون تو، چون کنم؟
آخر تو هم وقتی گذر سوی گلستان کرده ای
در پیش زلف و خال تو خون جگر می ریختم
دل گفت کاین هم، خسروا، شبهای هجران کرده ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و دردناک عشق و جدایی اشاره دارد. شاعر از دلی پر از درد و حسرت سخن میگوید که تحت تأثیر معشوق قرار گرفته است. او به توصیف حالتهایی از حیرت و پریشانی میپردازد که عشق باعث شده است. شاعر به فتنهگری و عذاب ناشی از عشق اشاره میکند و از اینکه معشوق بیرحمانه دلها را میشکند، شکایت میکند. همچنین به وفاداری و عشقهای پنهان اشاره دارد و ابراز میکند که هیچ عاشق دلی به اندازهی معشوق سختی کشیده است. در نهایت، او از حسرت و غم جدایی و شبهای بیخوابانش میگوید و از معشوق میخواهد که به او وفادار باشد.
هوش مصنوعی: ای درد بیدرمان من، آیا تو به طور پنهانی دلم را غارت کردهای یا جانم را به درآوردهای که آرامش را در وجودم به وجود آوردهای؟
هوش مصنوعی: من در تعجب هستم که چرا هر شب با این حال به خواب میروی، در حالی که به نظر میرسد هر جا که میروی، دلها را دچار آشفتگی کردهای.
هوش مصنوعی: در زمان تو، هیچ وقفهای در فتنه وجود ندارد و این فتنه همواره فعال است. به همین خاطر، خاطر مردم به شدت درگیر و آسیبدیده میشود و تو پاداشی فراوان برای این وضعیت قائل شدهای.
هوش مصنوعی: ای چشم، تو را دستور دادهام که گاهگاهی به کشتهشدگان بنگری؛ اگر کسی بتواند به این اندازه صبر کند، در واقع او یک کافر را مسلمان کردهاست.
هوش مصنوعی: تو در حال نشئهای و دلهای زیادی به دور تو جمع شدهاند. از هر سو، در این بازار پر از درد و رنج، قیمت دلها را پایین آوردهای.
هوش مصنوعی: تو پرسیدی چرا بدون دلیل غمگین هستم؟ من به تو میگویم که در دل من درد و زخمهای زیادی نهفته است که شاید خودت از آنها خبر نداری.
هوش مصنوعی: هیچکس از نیکوکاران اینچنین لطفی به عاشقان نکرده است، اما تو با ستمگری، صد خانه را ویران کردهای.
هوش مصنوعی: میدانم که نمیتوانی به وعدهات وفا کنی، پس لااقل به آرامی و به تدریج از خودت دوری کن، چرا که هر چه از بدیهایت بوده، تا جایی که توانستهای، انجام دادهای.
هوش مصنوعی: دل را در گلی بندم، اما گلی مثل تو نیست. چه کنم؟ در نهایت، تو هم زمانی به سمت گلستان رفتهای.
هوش مصنوعی: در مقابل زیبایی و جذابیت تو، من از دل و جان میسوزم و اشک میریزم. دل به من میگوید که این همه درد و رنجی که تحمل کردهای، به خاطر سالها فاصله و جدایی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا مژدهٔ زخم دگر، دامن کش جان کرده ای
دشوار دادن جان من، خوش بر من آسان کرده ای
مستانه گریند از غمت، اهل ورع در صومعه
گویا تبسم گونه ای در کار ایشان کرده ای
خوش با دل جمع آمدی، نازان به حسن خویشتن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.