گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

نوبهار است و چمن جلوه جوزا کرده

ابرها ریختنی لؤلؤی لالا کرده

گره طره سنبل ز صبا جستم، گفت

«دامن لاله پر از عنبر سارا کرده »

بر گل و لاله تر می رود و نیک ببین

پای آلوده به خون پایچه بالا کرده

عاشقان رفته به گلزار و دل سوخته را

به تکلف ز گل و لاله شکیبا کرده

هر که را بر جگر از فتنه خوبان داغی ست

من هم از گل گله ای از رخ زیبا کرده

داشته چشم به نرگس بر هر گل که رسید

به هوس دیده خویشش به ته پا کرده

می شنودی که گل و لاله به باغ و نرگس

مطربان را به نوا بلبل گویا کرده

پس از این ما و شراب و چمن و مشتی چند

دل و دین را به سر شاهد و صهبا کرده

بنده خسرو ز شکر ریزی و صفت هر روز

کلک خود را به دو دندانه شکرخا کرده

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابن یمین

شرف دولت و دین زبده اصحاب کرم

ای بذاتت هنر و فضل تولا کرده

ابر کلک گهر افشان تو مانند صدف

دهن آز پر از لؤلؤ لالا کرده

چشم بد دور ز خط تو که هر نقطه او

[...]

خواجوی کرمانی

ای بهر گونه بسر برده بسی در پی علم

وان همه کرده ی تو نزد خرد نا کرده

مدتی گشته بتحصیل فضایل مشغول

وز معلم همه تعلیم فلمّا کرده

جهان ملک خاتون

تا غمت همچو الف در دل ما جا کرده

دل ما ترک هوای غم هر جا کرده

رو به روی غمت آورده و دل برده ز دست

از جهانی شب وصل تو تمنّا کرده

از دو چشمم همه شب خیل خیالت نرود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه