بیا، ای باغ جان، تا بنگرم سرو روان تو
مرا، دربان، رها کن تا بمیرد باغبان تو
ز فریادم بنالد کوه و ره ندهی به سوی خود
تعالی الله چه سنگ است این دل نامهربان تو
بسوزم و آه برنارم، گرفتم مردمی آمد
نه آخر دوستم من، چون روا دارم زیان تو
بخواهی دید کز ظلم تو ناگه بهترین روزی
من مظلوم خواهم هر دو دست اندر عنان تو
مرا گفتی «که باشی تو که بوسی آستان من »
گر آن گستاخیم بخشی، غلام رایگان تو!
وگر زین ننگ می داری که خود را ز آن تو گفتم
من تنها از آن خود، دل و جانم از آن تو
تو آگه نی و من با تو ازینسان عشق می سازم
که خود را گه گهی دشنام گویم از زبان تو
رقیبا، گفتیم کو گفت خاکم در دهان کردی
تو گر این راست می گویی، شکر اندر دهان تو
به حیله زیستی خسرو که دی پیش آمد و دیدی
کنون باز آمد آن مردم کش، اینک بهر جان تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و longing شاعر به معشوق میپردازد. شاعر از دلتنگی و دردهایی که به خاطر عشقش تحمل میکند، سخن میگوید و از دل سرد و ناگوار معشوقش شکایت میکند. او از معشوقش میخواهد که به او نگاهی بیفکند و برایش فرصتی فراهم کند. شاعر با بیصبری و حسرت، از ظلم و بیتوجهی معشوق مینالد و حس میکند که در میانهی عشق و عذاب، فریادش به کوهها میرسد. او همچنین به تضادهای عشق و نسبت به معشوق حسرت میخورد و به گیر و بندهای ناشی از این احساسات اشاره میکند. در نهایت، شاعر با ناامیدی، میخواهد که عشقش را دوباره زنده کند و از شکیبایی خود میگوید.
هوش مصنوعی: بیا ای باغ زندگی، تا ببینم تو که مانند سروی زیبا و سرزنده هستی. ای دربان، مرا رها کن تا باغبانم بمیرد و از دوریات رنج ببرم.
هوش مصنوعی: از فریاد من، کوه نیز به ناله درمیآید و تو، ای خداوند بزرگ، چرا به سمت خود راهی به من نمینمایی؟ این دل بیرحم تو چقدر سنگی است!
هوش مصنوعی: من ناراحتی و سوزش درونم را پنهان میکنم، اما در این حال دوستیام را از دست میدهم. حالا که با من اینگونه رفتار میکنی، چگونه میتوانم زیان تو را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهی بدانی که چطور ظلم تو بر من تأثیر میگذارد، بدان که در آن روزی که بهترین روز من است، ناگهان به عنوان یک فرد مظلوم، هر دو دستم را به سوی تو بلند میکنم.
هوش مصنوعی: تو از من خواستی که در کنار تو بمانم و به درگاهت برسم. اگر این جسارت را به من ببخشی، من هم به عنوان یک خدمتکار آزاد در خدمت تو خواهم بود.
هوش مصنوعی: اگر از این رسوایی یا شرم خود را دور نگهمیداری، من فقط از خودم گفتم و دل و جانم متعلق به توست.
هوش مصنوعی: من از عشق تو به گونهای رفتار میکنم که انگار خود را به خاطر توبیخ میکنم و گاهی به خودم فحش میزنم.
هوش مصنوعی: مراقب باش، ما گفتیم چه زمانی تو در دهان ما خاک کردی. اگر آنچه که میگویی راست است، پس شکر در دهان تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: خسرو با نیرنگی به حیات خود ادامه داده و حالا که دوباره برگشته، به یاد داشته باش که آن شخص خطرناک برای جان تو تهدیدی جدی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به جان من، به جان من، به جان تو، به جان تو
که نام من نفرمایی فراموش از زبان تو
ز سود من، نپندارم، ترا هرگز زیان دارد
که سود تست سود من، زیان من زیان تو
تو و من در میان ما کجا گنجد؟ که اینساعت
[...]
نمودم باغبان را سرو، از او جستم نشان تو
که نامد این چنین نخلی به گشت بوستان تو
ندارد اختیار در گشودن باغبان تو
که در را می گشاید جوش گل در گلستان تو
ز ابروی تو دارد هر سر مو شوخی مژگان
پر سیمرغ بخشد تیر بی پر را کمان تو
ز منعم کاسه همسایه خالی برنمی گردد
[...]
به دل ها ناوک انداز است دایم ابروان تو
جدا هرگز ندیدم تیر مژگان از کمان تو
به غیر از خویش رفتن چارهٔ دیگر نمی بینم
که باشد بی نشانی یک نشانی از نشان تو
اگرچه پیش از این نشنیده بودم زان دهان حرفی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.