گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

همی گویم که وقتی، ز آن مشتاقان مجنون شو

تو، نافرمان بدخو را نمی گویم که اکنون شو

چه حاجت نامه های درد ما را مهر و اکردن

ببین عنوان خون آلوده و بر حرف مضمون شو

من امشب جان شیرین در سر و کار وفا کردم

تو در دولت بمان جاوید هر روزی بر افزون شو

بده سر جرعه و درکش ز جام شوق، ای زاهد

پس آنگه پای کوبان پیش آن لبهای میگون شو

به دیوار خرابات اوفگندم خرقه رسمی

حلالت کردم، ای دزد، از درون بستان و بیرون شو

مسافر می شود مهمان و دل همراه او، ای جان

هنوز او فرصتی دارد تو باری پیش ازو خون شو

نیاید عاقلان را، خسروا، سودای تو باور

گر این را محرمی خواهی، به گورستان مجنون شو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode