امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹۳

همی گویم که وقتی، ز آن مشتاقان مجنون شو

تو، نافرمان بدخو را نمی گویم که اکنون شو

چه حاجت نامه های درد ما را مهر و اکردن

ببین عنوان خون آلوده و بر حرف مضمون شو

من امشب جان شیرین در سر و کار وفا کردم

تو در دولت بمان جاوید هر روزی بر افزون شو

بده سر جرعه و درکش ز جام شوق، ای زاهد

پس آنگه پای کوبان پیش آن لبهای میگون شو

به دیوار خرابات اوفگندم خرقه رسمی

حلالت کردم، ای دزد، از درون بستان و بیرون شو

مسافر می شود مهمان و دل همراه او، ای جان

هنوز او فرصتی دارد تو باری پیش ازو خون شو

نیاید عاقلان را، خسروا، سودای تو باور

گر این را محرمی خواهی، به گورستان مجنون شو