بدینسان کز غمت بر خاک دارم هر زمان پهلو
از آهن بادیم یا سنگ، نه از استخوان پهلو
تو شب بر بستر نازی و من تا روز، در کویت
میان خاک و خون غلطان ازین پهلو، از آن پهلو
خیالی ماندم از دستت، برهنه چون کنم خود را
که بر اندام من یک یک شمردن می توان پهلو
چنین شبهای بی پایان و من بر بستر اندوه
از آن پهلو برین پهلو، وزین پهلو بر آن پهلو
اگر بالا کنی یک گوشه ابرو، فرو ماند
مه نو کز بلندی می زند با آستان پهلو
وفاداری بیاموز از خیال خویشتن باری
که از من وانگیرد روز تا شب یک زمان پهلو
کنارم گیر تا بر هم نشیند پشت و پهلویم
که دل بیرون شده ست و مانده جایی در میان پهلو
تو خوش می خسپ کز خواب جوانی بس که سرمستی
به هر پهلو که می خسپی نمی گردی از آن پهلو
من و شبها و خاک در که داد آن بخت خسرو را
که بهر خواب پهلویت نهد، ای داستان، پهلو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل از ما برد آن شوخ و روان کرد این زمان پهلو
چرا کرد ای مسلمانان زیار مهربان پهلو
به روی او برابر کرد ماه چارده خود را
تهی کرد او شب دیگر ببین بر آسمان پهلو
به سوی من کند پشت و دعاگو را دهد دشنام
[...]
نهم چون از غمت شب بر زمین ای شخ کمان پهلو
ز بیم ناوک آهم، بدزدد آسمان پهلو
تو خفته برقفا، در بستر عشرت چه غم داری
که مسکینی نهد از غم بخاک آستان پهلو؟!
ز داغ دل، زمین چون آسمانی پر ز انجم شد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.