مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو باز کن
گم گشتگان عشق را پنهان یکی آواز کن
غمهاست در هر دل ز تو، هر یک به دیگر چاشنی
ما نیز گرم ذوق غم با هر یکی انباز کن
گو تا مرا در کوی تو سوسند پیش عاشقان
بازار تو چون گرم شد، بر من دو دیده باز کن
گه جان درون و گه برون، کارم مگر یکتا شود
نازی که اول کرده ای، یک بار دیگر باز کن
پیش رقیب کافرت در داد ما را چشم تو
گر ذکر کشتن می کنی، هم ذکر آن غماز کن
باز آمد این باد صبا، آورد بویی از چمن
ای مرغ جان، بشکن قفس، هم سوی او پرواز کن
بگشاد عشق از دیده خون، نالان شو، ای شخص نگون
آمد شراب تو کنون، جنگ کهن را ساز کن
چون زاهد ما توبه را بشکست، عاشق شد ترا
خواهی برو جرعه فشان، خواهیش سنگ انداز کن
گر بت پرستان را رسد بر تارک از خواری لگد
آغاز آن، ای محتسب، زین پیر شاهد باز کن
خسرو، تو بر وی کی رسی، لیکن به کویش کن گذر
در خاک با هر ذره ای بنشین، بیان راز کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به عشق و وصل است و از تجربههای عاشقانه و درددلهای دلbroken سخن میگوید. شاعر به معشوق میگوید که دلش را با گیسوانش بگشاید و عشق گمشدگان را به یاد آورد. او از غمهای موجود در دلها شکایت کرده و میخواهد که این غمها را با هم تقسیم کنند. شاعر به یادآوری عشق و شوق در کوی معشوق اشاره کرده و درخواست میکند که معشوق دوباره به او توجه کند. او همچنین از اثرات عشق قدیم میگوید و تأکید میکند که عشق جدید باید جایگزین آن شود. در نهایت، شاعر به انس و دوستی با معشوق و پرواز روحش به سوی او اشاره دارد و میخواهد راز دل خود را با او در میان بگذارد.
هوش مصنوعی: به امید اینکه قلبم دوباره باز شود، موی خود را بگشای و برای عاشقان گمشده ندایی پنهانی برپا کن.
هوش مصنوعی: دلهای همه پر از درد و غم توست و هر کدام از این غمها به نوعی به یکدیگر ارتباط دارند. بنابراین، ما نیز باید با همدیگر به اشتراک بگذاریم و از این غمها بهرهمند شویم تا بیشتر احساس نزدیکی و همدلی کنیم.
هوش مصنوعی: بگو تا وقتی که در کوی تو شمع هستم، وقتی که عاشقان در بازار تو شلوغ شدند، بر من دو چشم بگشا.
هوش مصنوعی: گاهی از زندگی و وجودم، احساس میکنم که در درون بیقراری میکنم و گاهی از آن خارج میشوم. آیا این کار من باعث نمیشود که عشق و زیبا و خاصی که شروع کردهای، دوباره به شکلی تازه و جذاب تکرار شود؟
هوش مصنوعی: اگر تو در حضور رقیبت به یاد کشتن ما هستی، بهتر است که یاد کسی که اطلاعاتی از ما دارد را نیز به زبان بیاوری.
هوش مصنوعی: باد صبا دوباره برگشته و عطر خوش چمن را با خود آورده است. ای پرندهٔ جان، قفس را بشکن و به سوی او پرواز کن.
هوش مصنوعی: عشق از چشمانش اشکهای خونین جاری کرده است، پس بیا و نالان شو. ای انسان بدبخت، اکنون وقت آن است که شراب بنوشی و آماده جنگی قدیمی باشی.
هوش مصنوعی: زمانی که زاهد ما تصمیم به شکستن توبهاش گرفت، عاشق شد. اگر حقیقتاً تو را میخواهد، به او بفهمان که باید مستی و عشق را بپذیرد و اگر هم میخواهد که دلش را سنگین کند، بگذارش به حال خودش.
هوش مصنوعی: اگر بتپرستان به خاطر ذلت و خفت به اوج برسند، ای محتسب، از این پیرمرد باده فروش پردهبرداری کن.
هوش مصنوعی: ای خسرو، تو هرگز به او نخواهی رسید، اما میتوانی از کدبانوی او عبور کنی و در خاک با هر ذرهای بنشینی و رازهایت را بیان کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در پرده عشق آهنگ زد ای فتنه قانون ساز کن
صحبت گذشت از زمزمه ای دل خروش آغاز کن
دست خرد کوتاه شد از ضبط ملک عافیت
ای عشق فرصت یافتی بنیاد دست انداز کن
آمد صدای طبل باز از صید گاهی در کمین
[...]
هان ای مُغَنّی صبح شد برخیز و چنگی ساز کن
ناخن براندامش بزن وز خواب چشمش باز کن
برخاست مرغ صبح خوان برداشت نوبت را فغان
از خواب مستی خیز هان برگ صبوحی ساز کن
ساقی بهنگام صبوح آن جام راحت بخش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.