هان ای مُغَنّی صبح شد برخیز و چنگی ساز کن
ناخن براندامش بزن وز خواب چشمش باز کن
برخاست مرغ صبح خوان برداشت نوبت را فغان
از خواب مستی خیز هان برگ صبوحی ساز کن
ساقی بهنگام صبوح آن جام راحت بخش را
پیش آر از دوران نوح، انجام را آغاز کن
همچون مسیحا رخت خود بر گردۀ گردون بنه
وین زنگ پر آهنگ را از گردن خر باز کن
شام فراق ار پیش شد صبح وصال آمد زپِی
برخیز و ساز راز دل با آن بت طنّاز کن
با خرقۀ زهد و ورع زنّار نتوان داشتن
یا سُبحه از کف باز نِه یا رشته ای ابراز کن
تا چند سازی در جهان با خار و خاشاک آشیان
ای مرغ لاهوتی مکان بر اوج خود پرواز کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به بیداری و زندگی پرشور است. شاعر از مغنی (خواننده) میخواهد که برخیزد و به ساز زدن بپردازد و خواب را ترک کند. صبح فرارسیده و وقت شادی و بیداری است. او به ساقی اشاره میکند که جامی را بیاورد تا لذت و راحتی را به همراه داشته باشد. شاعر همچنین از معشوقهاش میخواهد که راز دلش را با او در میان بگذارد و به او یادآوری میکند که نباید فقط به ظاهر خود (زهد و ورع) بپردازد، بلکه باید به عمق زندگی و عشق بپردازد. در نهایت، او از مرغ آسمانی میخواهد که به اوج خود پرواز کند و از زندگی رو به جلو برود.
هوش مصنوعی: ای آوازخوان، صبح شده، بیدار شو و ساز بزن. ناخن را بر اندامش بزن و او را از خواب بیدار کن.
هوش مصنوعی: پرنده صبحگاهی با صدای دلنشینش بهپرواز درآمد و وقت آن شده که از خواب عمیق بیدار شویم. بیدار شو و لحظهای شاداب را برای خودت بساز.
هوش مصنوعی: ای ساقی، در زمان صبحانه، آن جامی که راحتی میآورد را جلو بیاور. از زمان نوح، پایان را به آغاز تبدیل کن.
هوش مصنوعی: مانند مسیح که زندگی تازهای به دیگران میبخشد، تو هم باید بار سنگین خود را از دوش زمانه برداری و مشکلات و محدودیتها را از خود دور کنی.
هوش مصنوعی: اگر شب جدایی به پایان برسد و صبح وصال نزدیک شود، پس برخیز و با آن معشوق زیبا راز دل خود را در میان بگذار.
هوش مصنوعی: با پوشش زهد و پرهیزکاری، نمیتوان روح تطهیر یافت، یا باید تسبیح را از دست بیرون آورد یا نشانهای از بندگی را نشان داد.
هوش مصنوعی: چند وقت باید در این دنیای پُر از مشکلات و ناپاکیها زندگی کنی، ای پرنده آسمانی؟ به جای آن، بر روی اوجها پرواز کن و برای خود جایگاه بهتری پیدا کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مانا که بگشاید دلم، بندی ز گیسو باز کن
گم گشتگان عشق را پنهان یکی آواز کن
غمهاست در هر دل ز تو، هر یک به دیگر چاشنی
ما نیز گرم ذوق غم با هر یکی انباز کن
گو تا مرا در کوی تو سوسند پیش عاشقان
[...]
در پرده عشق آهنگ زد ای فتنه قانون ساز کن
صحبت گذشت از زمزمه ای دل خروش آغاز کن
دست خرد کوتاه شد از ضبط ملک عافیت
ای عشق فرصت یافتی بنیاد دست انداز کن
آمد صدای طبل باز از صید گاهی در کمین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.