گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

جانا، گذری به بوستان کن

باده خور و رخ چو ارغوان کن

جان ها که گرانست نرخ ایشان

یک بار بخند و رایگان کن

از غمزه روانه کن خدنگی

یک جان مرا هزار جان کن

گر می کشیم ز کس چه پرسی؟

چیزی که ترا خوش آید، آن کن

زن در دل خسرو آتش، اما

خود را ز میانه بر کران کن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode