گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

بیا تا بی گل و صهبا نباشیم

که گل باشد بسی و ما نباشیم

ز گل نازک تریم و چند گاهی

به جز زیر گل و خارا نباشیم

بیا، یارا و با ما باش امروز

چو می دانی که ما فردا نباشیم

چو تنها بودنی، باید، همان به

که از هم صحبتان تنها نباشیم

چو نگذارند یک جا دوستان را

چرا با دوستان یک جا نباشیم؟

چو زیر پای می باید شدن خاک

چرا چون خاک زیر پا نباشیم

چو بودن نیست، خسرو، جز دو روزی

دو روزی نیز بگذر تا نباشیم

 
 
 
عطار

تو باشی هرچه بینی ما نباشیم

که ما هرگز دگر پیدا نباشیم

نظام قاری

بیا تا بی گل و صهبا نباشیم

که باشد گل بسی و ما نباشیم

اگر چون دکمه پابر جا نباشیم

قرین اطلس والا نباشیم

قبا را بند از والا ندوزیم

[...]

سلیمی جرونی

بیا امروز تا تنها نباشیم

که پر فردا بود که ما نباشیم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه