گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

دوش می رفت و آه می کردم

در پی او نگاه می کردم

هر دم از خون دیده در پی او

قاصدی رو به راه می کردم

شب همه شب ز دود سینه خویش

سرمه در چشم ماه می کردم

ناوک غمزه در دلم می زد

من دلخسته آه می کردم

خون دل تا به روز می خوردم

ناله تا صبحگاه می کردم

گریه می کردم و به حالت خویش

خنده هم گاه گاه می کردم

آفتابی به صبح باز آمد

کانتظارش نگاه می کردم

یافتم عاقبت مهی کاو را

طلبش سال و ماه می کردم

آه اگر باز پس نمی آید

عالمی را سیاه می کردم

گر چه تقصیر ما ز حد بگذشت

کرمش عذر خواه می کردم

بعد از این وقت توبه شد، خسرو

پیش از این گر گناه می کردم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode