گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

شکست پشت من از بار غم، چه چاره کنم؟

ز غصه چند خورم خون خویش و دم نزنم

به تیغ هجر دل من هزار پاره شده ست

عجب نباشد، اگر خون برآید از دهنم

ز بس که سینه خراشم چو گل ز دست فراق

چو لاله غرقه خون است چاک پیرهنم

ز بعد مردنم ار سوز دل چنین باشد

بسوزد از تب هجر تو در لحد کفنم

از آن دمی که دلم شد به صحبتت مایل

نماند میل به بالای سرو و نارونم

حدیث باغ چه گویم که با خیال رخت

نمی کشد دل غمگین به لاله و سمنم

بیا که بی تو به جانم ز محنت خسرو

به لطف خویش رهان از عذاب خویشتنم