گذشت باز بدین سوی ترک کج کلهم
کنون من و چو سگان خوابگه به خاک رهم
ز بس که من به زنخدانش در شدم به خیال
گمان برم به خیالی مگر به زیر چهم
دلم بماند به دنبال چشم او که مگر
زمان زمان به حقارت گهی کند نگهم
زهی درازی عمر و هلاک من زین غم
که نیست صبح شب غم کم از هزار مهم
مکن نصیحتم، ای آشنا، که بی خبرم
مدار آینه در پیش من که رو سیهم
به جان رسیدم ازین دل، بکش ز بهر خدا
که تو ز ننگ من و من ز ننگ دل برهم
به جرم عشقم، اگر می کشی، بکش، لیکن
نویس بر کفنم هم ز خون من گنهم
به پیش دیده خسرو تویی و بس، چه کنم؟
به پیش چشم نیایند آفتاب و مهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به بیان احساسات عمیق عاشقانه و اندوه عاشق پرداخته است. شاعر از غم و ناامیدی خود در عشق سخن میگوید و به کشمکشهای درونیاش اشاره میکند. او از درد جدایی و طولانی بودن عمرش در این غم شکایت میکند و به حال خود میتازد. در پایان، شاعر به ناچاری و تسلیم در برابر تقدیر عشق اشاره میکند و میگوید که حتی اگر به خاطر عشقش جانش را بگیرند، در کفنش باید نام عشق و گناهش حک شود. او همچنین به زیبایی معشوق و ناپایداری دنیا اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دوباره به این سمت برگشتهام، ترک کج به سراغ همه آمدهاند، اکنون من و دیگران مانند سگها در مکانی خوابیدهایم که به خاک متمایل است.
هوش مصنوعی: به خاطر این که خیلی به لبان او نزدیک شدم، به تصورم میرسد که حتماً به زیر چانهاش هم نگاهی انداختهام.
هوش مصنوعی: دل من همچنان پیگیر نگاه اوست، شاید روزی زمان به گونهای باشد که به من اجازه دهد او را بهتر ببینم و نگاهم را از او برندارم.
هوش مصنوعی: عمر من طولانی است، اما در این غم هلاک میشوم، زیرا شبهنگام غم هیچ کمبودی از هزار مشکل ندارد و صبحی در کار نیست.
هوش مصنوعی: ای آشنا، نصیحت نکن که من از وضعیت خود بیخبر هستم. آینه را هم در مقابل من قرار نده تا عیبهایم را ببینم، چون بر حسب آن عیبها، شرمنده میشوم.
هوش مصنوعی: به خاطر خدا، دل من را راحت کن و آن را از دست من بگیر؛ زیرا من از این دل رنج میبرم و این دل هم باعث شرم من است.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر عشقام میخواهی مرا بکشی، پس این کار را بکن. ولی خواهش میکنم، روی تابوت من بنویس که من به خاطر عشقام گناهکار بودهام.
هوش مصنوعی: تو تنها زیبایی هستی که در چشمان من جلوهگری میکنی، پس چه کار میتوانم بکنم؟ دیگر هیچ چیز، حتی آفتاب و مهمانان، در برابر تو برایم جلوهگر نمیشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زاهل جود و سخاوت زمانه خای ماند
چه جرم مفلسی خویش بر زمانه نهم
زمانه ای که خود از مفلسی همی نرهد
دراین زمانه من از مفلسی چگونه رهم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.