هر روز دیده بر ره یاد صبا نهم
بر دیدگان خاک درش توتیا نهم
زو صد جفا کشم که نیارم به روی گفت
کاین درد خود چگونه بر آن وفا نهم
ندهم برون غمش که مرا خود بسوخت غم
دلهای دیگران چه دگر در بلا نهم؟
گفتند «یاد می کندت » دل نمی دهد
کاین تهمت دروغ بر آن آشنا نهم
شاهان مجالس نیست که سر بر درش نهند
چون من گدا رسیده که کاسه کجا نهم؟
روزی چو خواست کشتنم از بوی تو صبا
آن به که جان ببوسم و پیش صبا نهم
چون دل ز گفت دیده مرا سوخت در به در
بیرون کشم، به پیش دل مبتلا نهم
شبها که گرد کوی تو گردم، به یک قدم
اول نهم دو دیده و آنگاه پا نهم
بگذار پاره پاره کنم بر تو خویش را
پس طعمه پیش هر سگ کویت جدا نهم
گفتی که «گل به جای رخم بین » زهی خطا
کان دل گر آه می نکنم، بر گیا نهم
زین گونه کز لبت سخنی نیست روزیم
زنهار پر جراحت خسرو دوا نهم!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نتوان گرفت روزی هم از دهان هم
مرغان نمی کنند غلط آشیان هم
چون پل ز سیل حادثه از جا نمی روند
جمعی که بسته اند میان بر میان هم
ارباب ظلم تقویت یکدگر کنند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.