می خواستم که روزه گشایم نماز شام
سر بر زد آفتاب جهانسوز من ز بام
با قامتی که سرو سهی گر ببندش
یک پا ستاده تا به قیامت کند قیام
برداشت پرده از رخ و چون روز عرضه کرد
بر من نماز صبح به وقت نماز شام
کردم سلام و سر بنهادم به روی خاک
هر چند سجده سهو بود از پی سلام
ای عید روزگار، نهان کن رخ چو ماه
بر عاشقان خویش مکن روزه را حرام
من بی قرار مانده و تو بر قرار خویش
درویش روزه بسته و حلوا هنوز خام
روزه مدار چون لب تو پر ز شکر است
آزاد کن غلامی، ای خسروت غلام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به حال و هوای شاعر در مورد روزه و نماز اشاره دارد. او میخواهد روزهاش را بشکند و در هنگام نماز شام، آفتاب به او میتابد. شاعر در توصیف قامت زیبای معشوقش میگوید که او همیشه در حالت قیام و پایدار است. او تصویری زیبا از عشق خود به معشوق ترسیم میکند و از او میخواهد که زیباییاش را به نمایش بگذارد و روزه را بر عاشقانش تحمیل نکند. شاعر به حالت بیقراری خود اشاره کرده و از معشوق میطلبد که او را از قید روزه آزاد کند، چرا که لبهای او پر از شیرینی است. در نهایت، او از معشوق به عنوان خسرو (شاه) خود یاد میکند.
هوش مصنوعی: خواسته بودم که افطار کنم، اما در همین لحظه، آفتاب که به مانند شعلهای سوزان است، از پشت بام طلوع کرد.
هوش مصنوعی: با قد بلند و زیبا، اگرچه مانند سرو است، حتی اگر یک پا هم به زمین بگذارد، تا همیشه و در هر زمان آماده ایستادگی و مقاومت خواهد بود.
هوش مصنوعی: پردهبرداری از چهره و درخشش آن به مانند روز، مرا به یاد نماز صبح میاندازد که در چنین حالتی از نور و روشنی به زیبایی نماز شام جلوهگر میشود.
هوش مصنوعی: سلامی کردم و سرم را بر زمین گذاشتم، هرچند این کار ناشی از بیتوجهی بود و فقط به خاطر سلام بود.
هوش مصنوعی: ای عید روزگار، چهرهات را مانند ماه پنهان کن و به عاشقان خود بر این روز عید، روزه گرفتن را نادرست و ممنوع نکن.
هوش مصنوعی: من در حال بیقراری هستم و تو در آرامش خودت قرار داری. تو روزهای و من همچنان منتظر حلوا هستم که هنوز آماده نشده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که لبهایت شیریناند و پر از شکر، روزه را رها کن و بگذار من، این غلام، آزاد شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر شاد گونه تکیه زده شاد و شاد کام
دولت رهی و بخت مطیع و فلک غلام
این روزگار بیخطر و کار بینظام
وام است بر تو گر خبرت هست، وام، وام
بر تو موکلند بدین وام روز و شب
بایدت باز داد به ناکام یا به کام
دل بر تمام توختن وام سخت کن
[...]
منت خدای را که برون آمد از غمام
بدری که هست پیشرو دودهٔ نظام
صدری که هست خادم پایش سر کفات
میری که هست عاشق دستش لب کرام
شایسته زین ملت وبایسته فخر مُلک
[...]
هر شب نماز شام بود شادیم تمام
کاید رسول دوست هلا نزد ما خرام
خورشید هر کسی که شب آید فرو رود
خورشید ما برآید هر شب نماز شام
روز فراق رفت و برآمد شب وصال
[...]
ای از کمال جاه تو ایام را نظام
وی از وفور علم تو اسلام را قوام
هستی حسام دین و ندیدست روزگار
در قمع شرک و نصرة دین چون یک حسام
سلطان اهل علمی و اندر معسکرت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.