هر شبی با گریه های خود خوشم
گر چه هست آن روغنی بر آتشم
مرگ شیرین شد مرا از عیش تلخ
زنده گردم، وه کزین شربت خوشم
گل ز باغ وصل نزدیکان برند
من چو سگ از دور با سنگی خوشم
ای که پابوسی، فغانم زن که من
زاهد کویم، ولی شاهدوشم
بس که جانم عاشق دشنام اوست
هر که را گوید، به سوی خود کشم
یک نفس بنشین که میرم پیش تو
تا نفس باقیست پنج و یا ششم
مور گر میرد نباشد خونبها
پی سپر کن زیر پای ابرشم
ز آه خسرو، جان من، ایمن مباش
کاسمان دوز است تیر تر کشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج خود سخن میگوید و به ارتباطش با عشق و مرگ اشاره میکند. او به گریههایش عادت کرده و مرگ را برای خود شیرین میداند. در عین حال، او حسرت دوری از یاران و نزدیکانش را دارد و خود را مانند سگی حس میکند که از دور با سنگی سرگرم است. شاعر به زاهدانی که از عشق و زیبایی غافل هستند انتقاد میکند و میگوید که عشق او را به سوی محبوبش میکشاند. او در پایان از خطرهایی که جانش را تهدید میکند سخن میگوید و به مظلومیت خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: هر شب با اشکهای خود راحت هستم، حتی اگر این اشکها باعث شعلهورتر شدن آتش درونم شوند.
هوش مصنوعی: مرگ برای من لذتبخش شده است و از زندگی تلخ و سختی که دارم، رهایی مییابم. چه خوب است که از این نوشیدنی خوشم آمده است.
هوش مصنوعی: گلها از باغ نزدیکان چیده میشوند، اما من مثل سگ از دور، با سنگی خوشحال هستم.
هوش مصنوعی: ای کسی که به من احترام میگذاری و به من توجه میکنی، فریاد بزن که من در ظاهر یک زاهد هستم، اما در باطن، عاشق و دلبسته هستم.
هوش مصنوعی: هرچقدر که جانم به دشنام او عاشق است، هر کسی که از او بد بگوید، به سمت خودم جذب میشود.
هوش مصنوعی: برای لحظهای استراحت کن که من به سوی تو میروم تا زمانی که نفس در بدنم هست، شاید در روز پنجم یا ششم.
هوش مصنوعی: اگر مورچهای بمیرد، خونبهای آن داده نمیشود. بنابراین، همانند سپر، زیر پای ابرها قرار بگیر و از خودت محافظت کن.
هوش مصنوعی: از غم و درد خسرو، جان من، بیخیال نباش؛ چرا که آسمان همچون دوزخ است و تیرهای سنگین را به سوی من پرتاب میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
بورک هندی بشد پشمینه پوش
پشم او را سگ نبوید اینست پشم
بر رییس شهر شادان شد به خشم
وی رضای او بخوید اینست خشم
مرحبا ای تُنْگْبازِ تَنگچشم
چند خواهی بود تند و تیزخشم
چون یکی بشکست، هر دو شد ز چشم
مَرد، اَحوَل گردد از مَیلان و خشم
گفت ترسم کآب شیرین چون چشم
طعم آب شور گردد ناخوشم
هر بلایی نیز کاید می کشم
با همه جور و جفایت دلخوشم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.