دل آواره به جایی ست که من می دانم
جان گرفتار هوایی ست که من می دانم
بوی خون دل و مشک سر زلفیم رسید
مگر این باد زجایی ست که من می دانم؟
سبزه بر خاک شهیدانش، دلا، خوار مبین
زان که مهر گیایی ست که من می دانم
چشم و زلف و رخت، ار چه همه عشاق کش اند
لیکن این شکل بلایی ست که من می دانم
گفتی از تیغ سیاست کنم، این لطف بود
زان که هجر تو سزایی ست که من می دانم
عمر در کوی توام رفت و نگفتی روزی
کین همان کهنه گدایی ست که من می دانم
آنکه با خسرو گویی که وفا خواهم کرد
این هم، ای شوخ، جفایی ست که من می دانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز دل مست نواییست که من میدانم
این نوا نیز ز جاییستکه من میدانم
محمل و قافله و ناقه درین وحشتگاه
گردی از بانگ دراییستکه من میدانم
خونم آخر به کف پای کسی خواهد ریخت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.