دل صد پاره که صد جا گرهش بر بستم
نقد عشقی است که در هر گرهی در بستم
جز به خون جگر این چشم گهی بسته نشد
حاصل این بود که من از دل خود بربستم
دلم از خوی بد خویش به زنجیر افتاد
تهمت بیهده بر زلف معنبر بستم
دل من بسته زلفی شد و نگشاید باز
که گشاید که هم از خون گرهش در بستم!
زی خرابات، شدم گفت سبوکش، میزن
سر به دیوار که من میکده را در بستم
من که پا تابه همت کنم از اطلس چرخ
افسر جم نگر این ژنده که بر سر بستم
خسروا، عشق در آمد به دلم، مژده ترا
که به دم شهپر جبریل منور بستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.