گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

من و گنج غم و در سینه همان سیم تنم

چه کنم؟ دل نگشاید به بهار و چمنم

چون دلم زمزمه شوق برآرد هر صبح

از سر حال به رقص آیم و چرخی بزنم

عاشقیم که گر آواز دهی جان مرا

دوست از سینه ام آواز برآرد که منم

بس که بیرون و درونم همگی دوست گرفت

بوی یوسف زند، ار باز کنی پیرهنم

من چو جان بدهم، باید که به خون دیده

قصه دوست نویسند و دعای کفنم

رشکم آید که مگس بر شکرش سایه کند

ور فرشته پرد، آن سو، پر و بالش فگنم

سایه همچو همایم به سر افگن زان پیش

که فراق تو کند طعمه زاغ و زغنم

همه شب نام تو می گویم و جان در تاباک

کیست آن لحظه که چیزی بزند بر دهنم؟

من که بر بوی تو در راه صبا خاک شدم

چه گشاید ز نسیم گل و بوی سمنم!

خسروا، هیچ ندانم که چه طاعت بود این

روی در کعبه و دل سوی بتان ختنم

 
 
 
منوچهری

رزبان گفت که این مخرقه باور نکنم

تا به تیغ حنفی گردن هر یک نزنم

تا شکمشان ندرم، تا سرشان برنکنم

تا به خونشان نشود معصفری پیرهنم

سوزنی سمرقندی

ای خداوند یکی شاعر ساده سخنم

بمزاح است گشاده همه ساله دهنم

با ندیمان تو عشرت زنم و ربح کنم

نه ندیمان تو . . . لند و بدیشان شکنم

بلکه خود را بندیمان تو می برفکنم

[...]

خاقانی

یارب از عشق چه سرمستم و بی‌خویشتنم

دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم

گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی

بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم

نگذارم که جهانی به جمالش نگرند

[...]

سید حسن غزنوی

دوستکامی که در آفاق چنان نیست منم

زانکه پرورده مخدوم زمانه حسنم

بلبل نعمت فضلم چو علی وچه عجب

که شکفته است گل خلق نبی در چمنم

این کم از شعر عمادیست اگر با شش ماه

[...]

عطار

چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم

بی خبر عمر به سر می‌برم و دم نزنم

نا پدیدار شود در بر من هر دو جهان

گر پدیدار شود یک سر مو زانچه منم

مشکل این است که از خویشتنم نیست خبر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه