خرم آن روز که من آن رخ زیبا بینم
او کند ناز و من از دور تماشا بینم
دوش مه دیدم و گفتم که ترا می ماند
زهره ام نیست ازین شرم که بالا بینم
لشکر جانش که پیراهن دلها گویی
بس منش خواهم از اغیار که تنها بینم
دل من گاه خرامیدنش از دست برفت
هر کجا پای نهاده ست من آنجا بینم
دل نه و صبر نه و هوش نه و طاقت نه
من در آن صورت زیبا به چه یارا بینم؟
وعده فرداست به فردا بکشم، من، مگر از آنک
بامدادان رخ شهزاده والا بینم
شمس آفاق خضر خان که به لطف جان بخش
هر دمش معجزه خضر و مسیحا بینم
آخر، ای شاخ گل تازه نوبر، تا چند
خار حسرت خورم و جانب خرما بینم؟
کیست خسرو که کند بوسه ز پای تو هوس؟
این بسم نیست که از دور در آن پابینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به زیبایی و فرهیختگی معشوق خود اشاره میکند و از دوری و تماشای او با شوق و اشتیاق صحبت میکند. او از ناز و زیبایی معشوق به وجد آمده و نمیتواند شرم خود را پنهان کند. شاعر همچنان از احساساتی چون عشق، دلباختگی و انتظار سخن میگوید و در عین حال از درد و حسرت ناشی از دوری معشوق نیز شکایت دارد. او به زیبایی و لطافت معشوق به عنوان معجزهای اشاره میکند و در نهایت از عدم توانایی و بیتابی خود در برابر این عشق صحبت میکند. غزل به نوعی بیانگر تضاد بین شوق و دوری، عشق و حسرت است.
هوش مصنوعی: روز خوشحالی من زمانی است که آن چهره زیبا را ببینم. او با ناز خود مرا مجذوب کند و من از دور فقط نظارهاش کنم.
هوش مصنوعی: شب گذشته ماه را دیدم و به او گفتم که زیباییات همیشه باقی خواهد ماند، اما من از این شرم دارم که به تو نگاه کنم.
هوش مصنوعی: لشکر وجود او مانند لباس دلهاست و میخواهم از دیگران جدا باشم تا تنها او را ببینم.
هوش مصنوعی: دل من گاهی به قدری شاداب و سرزنده میشود که دیگر نمیتوانم آن را کنترل کنم. هر جایی که قدم میگذارد، من هم در آنجا متوجه حضور خودم میشوم.
هوش مصنوعی: من قلب و صبر و فهم و قدرتی ندارم؛ حالا در برابر آن چهره زیبا، چگونه میتوانم چیزی را مشاهده کنم؟
هوش مصنوعی: من تا فردا را به تأخیر میاندازم، مگر اینکه صبح روز بعد چهرهٔ باشکوه شاهزاده را ببینم.
هوش مصنوعی: خورشید عالم، خضر خان، با رحمت خود هر لحظه مانند معجزهای از خضر و مسیح، جان و زندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: در اینجا فردی با احساس اندوه و حسرت به زیبایی و تازگی شاخ گل اشاره میکند و از آن گل میخواهد که به او کمک کند تا حسرت و دلتنگیاش را رها کند. او به این فکر میکند که چرا باید به دنبال خوشبختی و لذتها بگردد در حالی که از زیباییهای زندگی خود لذت نمیبرد و فقط به چیزهایی که ندارد، حسرت میخورد.
هوش مصنوعی: کیست که مانند خسرو، آرزوی بوسیدن پای تو را داشته باشد؟ این چیزی نیست که من از دور دیدنش را بخواهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.