سوی من بین که ز هجرت به گداز آمدهام
روی بنمای که پیشت به نیاز آمدهام
به سر زلف درازت کششی داشتمی
زان کشش به شبهای دراز آمدهام
از تو رفتم، چه کنم صبر چو نتوانستم
اینک آشفته و عاجز شده باز آمدهام
گر در ابروی تو بینم من مدهوش، مرنج
چه کنم، مست به محراب نماز آمدهام؟
دل من جان به تو بخشید و منم پروانه
وز پی سوختن شمع طراز آمدهام
خسروم، از چو منی دور مکن چشم که من
خاک درگاه شه بندهنواز آمدهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من به اومید تو از راه دراز آمدهام
ناز بگذار دمی چون به نیاز آمدهام
رهروان را به شب تار دلیلی باید
من به بوی خوش آن زلف دراز آمدهام
شمع بی زحمت پروانه نباشد بنشان
[...]
باز بر درگهت ای مایهٔ ناز آمدهام
خشمگین رفته به صد عجز و نیاز آمدهام
رفتن از رشک رقیب آمدن از غایت شوق
بارها رفتهام از آن در و بازآمدهام
کردهام طی به امید ره شوقت رحمی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.