دوش من روی چو ماه آشنایی دیده ام
جان فدایش، گر چه بهر جان بلایی دیده ام
مست آن ذوقم که دی از حال من گفتند، گفت
«یاد می آید که من روزیش جایی دیده ام »
خواست وی بدهد زکوة حسن، چون دربان مرا
دیده بر گفت «اندر این کوچه گدایی دیده ام »
برکشم این دیده کز وی پر کشم خونابه، لیک
زانش می دارم که وقتی زیر پایی دیده ام
ز ابروش فرخنده شد فالم، چو جان در عشق رفت
کاین مه نو من به روی آشنایی دیده ام
عشق را گفتم کمال عقل، گفت آخر گهی
مفتی پیر خرد در روستایی دیده ام
صد قبای خون چو گل پوشیده خسرو از دو چشم
خلعت سروی که دی زیر قبایی دیده ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.