امشب سوی دوست راه گیریم
می بر رخ همچو ماه گیریم
دی زهد فروختیم بسیار
امروز ز می پناه گیریم
اقرار به می کنیم و شاهد
بر خود همه را گواه گیریم
زنار کمر، سبوی می تاج
ترک کمر و کلاه گیریم
اکنون که قلم ز کار ما خاست
چون ترک خط سیاه گیریم؟
آن دوست که با صلاح کو شد
با دشمن کینه خواه گیریم
نی جان زیادتی ست ما را
کان سلسله دوتاه گیریم
بنمای رخ چو گل که ناله
چون بلبل صبحگاه گیریم
می خواند اجل بر آستانت
بوسی بزنیم و راه گیریم
دیوانه شدیم، خسرو، اکنون
آن سلسله چو شاه گیریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.