جان زحمت خود برد و به جانان نرسیدیم
دل رخنه شد از درد و به درمان نرسیدیم
موریم که گشتیم لگدکوب سواران
در گوشه که بر پای سلیمان نرسیدیم
دنبال دل دوست دویدیم فراوان
بگرفت اجل راه و بدیشان نرسیدیم
در عشق غبار سر زلفش تن خاکی
شد خاک و بدان زلف پریشان نرسیدیم
چون مرغ که دارند نگاه از پی کشتن
در دام بماندیم و به بستان نرسیدیم
ای باد، سلامی برسانی تو اگر ما
در خدمت آن سرو خرامان نرسیدیم
چه سود که فردا رخ چون عید نمایی؟
کامروز بمردیم و به سامان نرسیدیم
از خون جگر نامه درد تو نوشتیم
بگذشت همه عمر و به جانان نرسیدیم
دل نزل به بیگانه، به خسرو بگوی بس
ما خود سگ کوییم و به مهمان نرسیدیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهنده ناامیدی و احساس ناکامی در عشق و ارتباط با معشوق است. شاعر به تکرار میگوید که با وجود تمام تلاشها و زحماتی که کشیدهاند، نتوانستهاند به معشوق خود برسند. او در متنی غمانگیز از درد دل، رنج گسستگی و ناکامی در عشق صحبت میکند و به تصویر کشیدن وضعیتی میپردازد که نه تنها به معشوق نمیرسند، بلکه در راه رسیدن به او دچار رنج و سختی نیز شدهاند. شاعر در پایان به خودشناسی و تفاوت بین عشق حقیقی و عشق ظاهری اشاره میکند و به نوعی به تقدیر و سرنوشت resign میکند.
هوش مصنوعی: ما تمام تلاش خود را کردیم و به معشوق نرسیدیم، دلمان از درد آسیب دید و نتوانستیم درمانی بیابیم.
هوش مصنوعی: ما در زندگی به قدری تحت فشار و رنج آمدهایم که دیگر نمیتوانیم تحمل کنیم و مثل مورچهای هستیم که زیر پاهای کسانی که برتر از ما هستند خرد شدهایم؛ اما از آن سو نتوانستیم به مقام و منزلت سلیمان برسیم.
هوش مصنوعی: ما بسیار تلاش کردیم تا به دل دوست برسیم، اما اجل (مرگ) راه را گرفت و نتوانستیم به آنها برسیم.
هوش مصنوعی: در عشق، سر زلف او باعث شد که ما مانند خاک از زیباییهای او غبارآلود شویم، اما نتوانستیم به آن زلف آشفته و بینظیر دست یابیم.
هوش مصنوعی: ما مانند پرندهای هستیم که به خاطر خطراتی که برایش وجود دارد، از فرار به دام افتاده و نتوانستهایم به مقصد خود برسیم.
هوش مصنوعی: ای باد، اگر نتوانستیم به آن سرو زیبای دلخواه برسیم، لطفاً پیامی از ما برای او ببر.
هوش مصنوعی: چه فایده دارد که روزی دیگر زیبا و شاداب به نظر بیایی؟ امروز ما در غم و اندوه هستیم و به هدفمان نرسیدهایم.
هوش مصنوعی: ما از دلخونفشانی خود، داستان رنج و غم تو را نوشتهایم، اما تمام عمرمان گذشت و نتوانستیم به محبوب خود برسیم.
هوش مصنوعی: دل ما به بیگانه افتاده است، به خسرو بگو که ما خودمان در کوچه تو مانند سگ هستیم و به مهمان نپرداختهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما سر بنهادیم و بسامان نرسیدیم
در درد بمردیم و بدرمان نرسیدیم
گفتند که جان در قدمش ریز و ببر جان
جان نیز بدادیم و بجانان نرسیدیم
گشتیم گدایان سر کویش و هرگز
[...]
دادیم بسی جان و به جانان نرسیدیم
در درد بمردیم و به درمان نرسیدیم
در ظلمت اندوه بسی تشنه بگشتیم
روزی به لب چشمه حیوان نرسیدیم
بس سال که در بادیه عشق برفتیم
[...]
در درد بمردیم و به درمان نرسیدیم
از سر بگذشتیم و به سامان نرسیدیم
جان کرده فداییم به راه غم عشقش
دل برد به دستان و به جانان نرسیدیم
در ظلمت هجران به لب آمد دل تنگم
[...]
دردا که ز درد تو بدرمان نرسیدیم
زین غم دل و جان رفت بجانان نرسیدیم
بسیار دویدیم بسر در پی مطلوب
سر در طلبش رفت و بسامان نرسیدیم
در کوچه عشق تو همه عمر برفتیم
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.