گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ز هجران روز من شب گشت و کی بودی چنین روزم

شبی گر روز کردی با من آن ماه شب افروزم

گرفتار آمدم جایی و نهمانا رهم زیرا

شکست آن قلب کو بر خیل غم می کرد پیروزم

برآید زین هوس جانم که یک شب شمع تو باشم

تو خوش خوش باده می نوشی ومن چون شمع می سوزم

بلا و غم خریدار آمدند از سوی تو بر من

بحمدالله که در کوی تو بازار است امروزم

کسی از عمر خود روزی نخواهد کم، ولی بر من

رود گر بی غمت روزی، مبادا روزی آن روزم

کشم تا جان بود در تن، جفاهای سگ کویت

سگ کوی ترا باری و فاداری بیاموزم

نهان تا چند دارم درد خسرو را ز تو آخر

دلم برده ز کف وانگه لب بیهوده می دوزم

 
 
 
اوحدی

بیار آن، باده، تا دل را به نور او بر افروزم

که بوی دوست می‌آرد نسیم باد نوروزم

به عشقم سرزنش کردی ،ببین آن روی را امشب

که عذرم خود ترا گوید که: من روشن‌تر از روزم

مگو احوال درد من به پیش هر هوسبازی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه