تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با تو در غلتم
ز دست لعل تو تا چند در خون جگر غلتم
بغلتم هر زمان در زیر پایت باز برخیزم
چو رویت بنگرم بار دگر از پای در غلتم
چنان گشته ست حال عیش من از تلخی هجران
مگس بر من نیارد شست، اگر اندر شکر غلتم
سرشکم گفت در وقتی که می غلتید بر رویم
چو مروارید غلتانم که بر بالای زر غلتم
به کار عیش در خون دو چشم خویش می غلتم
چه بهتر زان بود خسرو که در کار دگر غلتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
براهت بینم و از بیخودی بر رهگذر غلتم
بهر جا پا نهی، از شوق پا بوست بسر غلتم
بهر پهلو، که می افتم، بپهلوی سگت شبها
نمیخواهم کز آن پهلو بپهلوی دگر غلتم
بدان در وقت بسمل از تو میخواهم چنان زخمی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.