گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

زلف تو هر موی و بادی در سرش

لعل تو هر گنج و خوبی بر درش

هست رویت شعله آتش، ولی

شسته اند از هفت آب کوثرش

من نگردم گرد آن چشمه، ولی

باد پیچیده ست بر نیلوفرش

خانه ای کانجا تویی پرده مبند

کافتاب اندر نیاید از درش

چشم من در سبزه خط تو یافت

چشمه ای کز خضر جست اسکندرش

ز آب میرد آتش و روشن تر است

آتشین رویی که خوی دارد برش

آن ز ره کز زلف در بر کرده ای

آه خسرو بس بود پیکان گرش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

اندک اندک راه زد سیم و زرش

مرگ و جسک نو فتاد اندر سرش

عشق گردانید با او پوستین

می‌گریزد خواجه از شور و شرش

اندک اندک روی سرخش زرد شد

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۴۰ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه