از خدنگ غمزه دلدوز خویش
پاره سازم سینه بهر سوز خویش
تا شب هجران ناخوش در رسید
بعد ازان هرگز ندیدم روز خویش
ز آشنایان بر سر بالین من
نیست غیر از شمع کس دلسوز خویش
در خزان هجرم از دست رقیب
از وصالت کی رسد نوروز خویش؟
از رخت بر آسمان مه شد خجل
در چمن هم بوستان افروز خویش
وارهم از محنت هجران تمام
گر بیابم طالع فیروز خویش
خسروا، در کنج تنهایی مگوی
راز دل با جان غم اندوز خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد جدایی و هجران میگوید. او از غم عشق و احساس تنهایی رنج میبرد و به یاد عشقش، سینهاش را پاره میکند. شبهای خستهکننده هجران به او غم میدهد و به خاطر این درد، به آشنایانش احتیاجی ندارد جز شمعی که تنها دلسوزش است. او در فصل غم و جدایی، به نوروز و روزهای خوب امید ندارد و از بلای عشق، نگران و پریشان است. شاعر در کنج تنهاییاش راز دلش را با کسی به جز خود نمیگوید. این شعر بیانگر عمیقترین احساسات انسانی و درد ناشی از عشق و جدایی است.
هوش مصنوعی: میخواهم با تیر نگاه جادویی و دلفریب تو، قلبم را پاره کنم تا درد و سوز خود را به نمایش بگذارم.
هوش مصنوعی: تا شب جدایی ناخوش و تلخ فرارسید، بعد از آن هرگز روز خوشی را ندیدم.
هوش مصنوعی: در کنار من در بستر مرگ هیچکس از آشنایان نیست، به جز شمعی که فقط دلش برای من میسوزد.
هوش مصنوعی: در هنگام دوری و جدایی از محبوبم، از غفلت دشمن، به کی میتوانم به روزهای خوش و شادابی خود برسم؟
هوش مصنوعی: چهره تو مانند ماه در آسمان میدرخشد و در میان باغ، گلها از زیبایی تو شرمندهاند.
هوش مصنوعی: اگر از درد و دوری تو رهایی یابم، تمام مشکلات را فراموش میکنم، اگر بتوانم سرنوشت خوبی برای خودم پیدا کنم.
هوش مصنوعی: ای خسروا، در تنهایی خود، آنچه در دل داری را با روحی که پر از غم است، در میان نگذار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.