گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

رویت از خوی همه پر در خوشاب است امروز

آفتاب تو ز سیاره به تاب است امروز

هر خیالی که ز خورشید در آب افتاده ست

پیش رخسار تو لرزنده جواب است امروز

چشم بیمار تو پرهیز که می کرد ز می

می فتد هر طرفی، مست و خراب است امروز

دانم آن چشم تو فتنه ست و ز مستی خفته ست

خفته را هیچ ندانم که چه خواب است امروز؟

دوش گفتی که دهم بوسه و پس می گویی

که لبم ریش شود، این چه جواب است امروز؟

خنده ات دیده دهن باز بمانده ست صدف

از دهانت که پر از در خوشاب است امروز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode