گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

رویت از خوی همه پر در خوشاب است امروز

آفتاب تو ز سیاره به تاب است امروز

هر خیالی که ز خورشید در آب افتاده ست

پیش رخسار تو لرزنده جواب است امروز

چشم بیمار تو پرهیز که می کرد ز می

می فتد هر طرفی، مست و خراب است امروز

دانم آن چشم تو فتنه ست و ز مستی خفته ست

خفته را هیچ ندانم که چه خواب است امروز؟

دوش گفتی که دهم بوسه و پس می گویی

که لبم ریش شود، این چه جواب است امروز؟

خنده ات دیده دهن باز بمانده ست صدف

از دهانت که پر از در خوشاب است امروز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابن حسام خوسفی

شیخ را صومعه در رهن شراب است امروز

بر در میکده در چنگ ورباب است امروز

آنکه در میکده دی منکر می نوشان شد

در خرابات مغان مست و خراب است امروز

از می ای شیخ مرا توبه چه میفرمایی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه