گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

آراست همه عرصه آفاق به زیور

در برج شرف آمدن شمس منور

بیرون زده گلهای رخ ساده جوانان

کایند به نظاره شهزاده کشور

بر سبزه گل لعل تو دانی چه چکیده ست؟

بر سینه طاوس مگر خون کبوتر

خونابه چکانید ز چشم تر عشاق

بلبل که کشیده زنوار زهره ز اختر

بر لاله تر کوفت صبا پای بر آتش

با مطرب و با مرغ چمن شد چو نواگر

غنچه ست دهن گرد گرفته ز پی آنک

بوسد کف پاهای نگاران سمن بر

آن طرفه بهاری که زمین پر گل و زر شد

زان ره که در آمد علم خان مظفر

شهزاده خضر خان که به تایید الهی

خضری ست پدید آمده از صلب سکندر

نبود عجب، ار محو کند حکم فنا را

آثار چنین عمر که خضری ست مصور

مدح تو ز خسرو به فلک رفت و عطارد

بر تخته خورشید نگر می کند از بر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

ای چنبر گردنده بدین گوی مدور

چون سرو سهی قد مرا کرد چو چنبر

وز موی و رخم تیرگی و نور برون تاخت

تا زنده شب تیره پس روز منور

هر وعده و هر قول که کرد این فلک و گفت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
مسعود سعد سلمان

ای آذر تو بافته از غالیه چادر

اندر دل عشاق ز دست آذرت آذر

زلفین تو ریحان دل عشاق تو جنت

دیدار تو خور دیده عشاق تو خاور

نه سرو سهی چون تو و نه لاله خودرو

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه