گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر

دل از برم رمیده و من زو رمیده تر

افغان ز تو که هست به گوشت فغان من

هر چند بیش می شنوی ناشنیده تر

شیرین غمی ست عشق، ولیکن زمان کجاست؟

ای دل، بگویمت که بخور، لیک دیده تر

خلقی به راه منتظرت جان سپرده اند

ای ترک مست، دار عنان را کشیده تر

تو فتنه زمان شدی، ورنه روزگار

بوده ست پیش ازین قدری آرمیده تر

ای دوست، پرده پوشی مجنون ز عقل نیست

کور است دامنی ز گریبان دریده تر

خسرو، زمان رفتن و بر دوش بار عشق

راه دراز می روی، آخر جریده تر!

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نظیری نیشابوری

دارم دلی ز طایر وحشی رمیده تر

هرچند دورتر ز کسان آرمیده تر

تا آن خدنگ قامت از آغوش من برفت

پشتم شکسته تر شد و قدم خمیده تر

خونی که حکم بود بریزد خطا نشد

[...]

صائب تبریزی

ای زلف سرکش تو ز بالا کشیده‌تر

مژگان و چشم شوخ تو از هم رمیده‌تر

از من مپوش چهره که فردوس تازه روی

شبنم نداشته است ز من پاک دیده‌تر

حیرانی جمال تو شد انجمن‌فروز

[...]

فیاض لاهیجی

لب گرم شکوه بود که گردید دیده‌تر

شد ناشنیده شکوة ما ناشنیده‌تر

گفتیم چشم او به فسون رام ما شود

این آهوی رمیده دگر شد رمیده‌تر

واماندگان ناله ز دنبال می‌رسند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه