جانی، ندانم این چنین با زندگانی، ای پسر
کز خوبرویان جهان با کس نمانی، ای پسر
دل می برد رفتار تو، خون می کند گفتار تو
حیرانم اندر کار تو بر چه سانی، ای پسر
زرین کمر بالای سر جعدی فروتر از کمر
ره می روی وز جعدتر جان می فشانی، ای پسر
کشتی، اگر دل برکنی، مردم اگر دور افگنی
زیرا که هم جان منی، هم زندگانی، ای پسر
گر هیچ رویی چون سمن، ز آیینه بینی یک سخن
چون تو به روی خویشتن حیران، نمانی ای پسر
بهر چو تو مردافگنی، کردم فدا جان و تنی
گر چه تو قدر چون منی هرگز ندانی، ای پسر
چون نیست صبر از روی تو، هر ساعتی بر بوی تو
چون سگ دوم در کوی تو، گر چه نخوانی، ای پسر
آزرده جانی را مکش، بی خان و مانی را مکش
مسکین جوانی را مکش، تو هم جوانی، ای پسر
خسرو درین بیچارگی دارد سر آوارگی
در کار او یکبارگی نامهربانی، ای پسر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نگرانی و دلتنگی شاعر نسبت به یک جوان اشاره دارد که به خاطر زیبایی و رفتارهایش قلبها را میرباید. شاعر از احساس خود نسبت به این جوان میگوید و ابراز میکند که چگونه عشق و وابستگیاش به او باعث شده است که نتواند او را فراموش کند. او موقعیت جوان را تحلیل میکند و به او هشدار میدهد که احساسات و جوانیاش را نادیده نگیرد. شاعر همچنین به احساس بیقراری و درد درونی خود در نتیجه محبت ناپایدارش اشاره میکند و از جوان میخواهد که مانند دیگران بیرحم نباشد و بر او رحم کند. در نهایت، او به سرنوشت و بیچارگی خود در ارتباط با این جوان اشاره میکند و از نامهربانیاش گلایه میکند.
هوش مصنوعی: ای جان، نمیدانم چرا اینگونه با زندگی سپری میشود، ای پسر! تو که از زیبائیهای دنیا نمیتوانی با هیچکس بمانی، ای پسر!
هوش مصنوعی: رفتار تو قلب مرا میبرد و گفتار تو مرا دچار تردید میکند. من در مورد کارهای تو حیران و سردرگم هستم، ای پسر، با چه ویژگیای بر من تأثیر میگذاری؟
هوش مصنوعی: کمربند طلایی بالای سر آن دختر، پایینتر از کمر تو حرکت میکند و تو از این حالت جان میکنی، ای پسر.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از دل من جدا شوی و مردم را از خودت دور کنی، بدان که تو برای من تنها جان و زندگی هستی، ای پسر.
هوش مصنوعی: اگر هیچ چهرهای مانند گل سمن (یاسمن) نداری، با نگاهی به آینه فقط یک پیام میخوانی. ای پسر، تو هم نباید در برابر خودت حیرتزده بمانی.
هوش مصنوعی: به خاطر تو که چنین مردی را به زمین میافکنی، جان و تنم را فدای تو کردم. هرچند تو به ارج و مقام من پی نمیبری، ای پسر.
هوش مصنوعی: هر زمانی که چهرهات را نمیبینم و صبرم تمام میشود، مانند سگی وفادار در کوچهات از بوی تو پیروی میکنم، حتی اگر مرا صدا نکنی، ای پسر.
هوش مصنوعی: دل شکستهای را از بین نبر، بیخانمان و بیجانی را از پا درنیاور. جوانی بیچاره را مکش، تو هم خودت جوانی، ای پسر.
هوش مصنوعی: خسرو در این وضعیت ناگوار خود به شدت دچار آوارگی و سرگردانی است و در یک لحظه نامهربانی و بیرحمی را تجربه میکند، پسر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دانم اگر از دلبری قانع به جانی ای پسر
داد سبک دستی دهم در سر فشانی ای پسر
رسم وفا بنیاد کن آوارهای را یاد کن
درماندهای را شاد کن تا در نمانی ای پسر
بر خاکساران بیخبر مستانه بر رخش جفا
[...]
از جان بهر صد بار اگر گویند جانی ای پسر
جان را اگر جان دگر باشد تو آنی ای پسر
نادر بود از دلبران هم دلربا هم جان ستان
دل می ربائی ای جوان جان می ستانی ای پسر
می ریزم از چشم تر لخت دل و خون جگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.