گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد

سرش سبز بادا، بگو تا بگیرد

نهانی مریز، ای پسر، خون عاشق

که روزی ترا آشکارا بگیرد

لبش خورده خونم، گرش من بگیرم

همان هر دو لب یکدگر را بگیرد

دو زلفت دو عقد است رأس و ذنب را

که خورشید را بی محابا بگیرد

وزان عقد خورشید یابد رهایی

دگر خدمت شاه والا بگیرد

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

اگر سرو من در چمن جا بگیرد

عجب باشد، ار سرو بالا بگیرد

چو شانه کند زلف عنبر فشان را

جهانی بوی عنبرین را بگیرد

به زلفش مدام از پی خون دلها

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه