گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

اگر سرو من در چمن جا بگیرد

عجب باشد، ار سرو بالا بگیرد

چو شانه کند زلف عنبر فشان را

جهانی بوی عنبرین را بگیرد

به زلفش مدام از پی خون دلها

همه موی او یک دگر را بگیرد

کسی کو گرفتار آن رو شد، او را

دل از جمله روهای زیبا بگیرد

اگر بخت یاری دهد، آید آن مه

شبی با من و جام و صهبا بگیرد

چنان مالم این چشم بر فرق پایش

که این دیده رنگ کف پا بگیرد

به دنبال آن سرو هر روز خسرو

چو باد صبا راه صحرا بگیرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

اگر از خطت سبزه صحرا بگیرد

سرش سبز بادا، بگو تا بگیرد

نهانی مریز، ای پسر، خون عاشق

که روزی ترا آشکارا بگیرد

لبش خورده خونم، گرش من بگیرم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه