مهری که بود با منت، آن گوییا نبود
آن پرسش زمان به زمان گوییا نبود
نامم که برده ای و نشانم که داده ای
زان روزگار نام و نشان گوییا نبود
در گلشنی که با گل و مل بوده ایم خوش
آمد خزان و بویی ازان گوییا نبود
اول که دیدمت ز سیه رویی آن نفس
گوییا نشستم دل و جان گوییا نبود
یادی مکن به مردمی از بنده، پیش ازان
گویند مردمان که فلان گوییا نبود
دی ناگهانش دیدم و رفتم که بنگرم
در پیش دیده نگران گوییا نبود
صد قصه داشت خسرو مسکین ز درد خویش
چون پیش او رسید زبان گوییا نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
عهدی که بود با منت، آن گوییا نبود
وان پرسش زمان به زمان گوییا نبود
نامم که گفته ای و نشانم که داده ای
زان روزگار نام و نشان گوییا نبود
در گلشنی که با گل و مل بوده ایم خوش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.