حد حسنت گر اهل دل بدانند
دو عالم در ته پایت فشانند
مسیح و خضر را آن روی بنمای
بکش، جانا، مرا، گر زنده مانند
مبین کایینه لافد از ضمیرت
که می گوید دروغی راست مانند
لبت را جان توان خواندن، ولیکن
نمی دانم که آن خط را چه خوانند؟
مرنج، ای پاکدامن، عاشقانت
اگر بر چشم تر دامن فشانند
نخواهم زیست زخم عشق کاریست
رقیبان را بگو تیغم نرانند
مکن بر ما نصیحت ضایع، ای دوست
که مستان لذت تقوی بدانند
بگویش، ای صبا، گه گه پس از ما
که اهل خاک خدمت می رسانند
نه جایی کز گل رویت چکد خون
دو چشم خسرو آنجا خون چکاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در درج سخن بگشای بر پند
غزل را در به دست زهد در بند
به آب پند باید شست دل را
چو سالت بر گذشت از شست و ز اند
چو بردل مرد را از دیو گمره
[...]
ترا نه زخم دارد سود و نه بند
نه زنهار و نه پیمان ونه سوگند
یکی و پنج و سی وز بیست نیمی
وگر قدرت بود فرسنگکی چند
چو زین بگذشت و ما و مطرب و می
گناه از بنده و عفو از خداوند
تعالی الله یکی بی مثل و مانند
که خوانندش خداوندانْ خداوند
تعالی الله یکی بیمثل و مانند
که خوانندت خداوندان خداوند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.